امشب تصمیمی گرفتم که شاید باید خیلی پیشتر از این ها می گرفتم. من روی خاصی دارم که قصد ندارم در اینجا آن را زبانی کنم و یا اینکه توضیحی در رابطه اش بدهم. این روی من که همیشه بر این باور بوده ام که من حقیقی است، چیزی است که هرگاه از آن (بخاطر دیگران و یا توهمات دیگری که از خودِ واقعی ام داشته ام) عدول کرده ام، سخت رنجور گشته ام.
امشب تصمیم گرفتم که دوباره به آن خویشتنِ خویش فارغ از هر چیزی و به هر قیمتی رجعت کنم. همیشه در تمام این مدت که بین من و این فُرمت از وجودم (من) فاصله افتاده بود، جایی در اعماق هستی ام آن را طالب بودم. در آن مواقع به یاد سال 89 (علی الخصوص نیمه ی دوم آن) که می افتادم، حسرت ویژه ای بخاطر دوری از آن وجه وجودی ام و نیز نوستالژی خاصی نسبت به متارکه با آن، در اندرونم زبانه می کشید.
البته تمامی آن سال ها هم با این کاراکتر زیست نمی کردم و یا حتی می شد که بعد از آن سال هم لحظاتی این کیفیت ویژه دوباره در من حلول می کرد، اما حقیقتا مدت ها بود که جسارت کافی زیستن با آن ور وجودی ام را نداشتم. اما امشب تصمیم گرفتم. صدالبته تصمیمی فارغ از هر گونه تاریخ و یا مکان باوری های مهمل؛ تصمیمی عاری از هر گونه توجیه نمادین؛ تصمیمی غریبه با هرگونه حماسه بافی موهومی!
جالب است که در حین این تصمیمِ لخت و عور که حتی زمان باوری همیشگی هم در آن کمترین خودنمایی ای نمی کرد، به خودم می گفتم که اصالت این تصمیم در گرو عمل به آن خواهد بود پس در سطح عمل پایبندی به این تصمیمِ کبری باقی ماندن در این کالبد ویژه و ممتاز است. کالبدی بدون تعریف و هر گونه شرح اضافی… البته این خود براحتی میسر نمی گردد زیرا عبارت بدون شرح خود نوعی عبارت کلامی است و به زبان آوردنش و یا حتی فکر کردن به آن دوباره عدول از اصل تصویری اندیشیدن است.
چیزی که در اینجا بیانش ضروری است عدم سقوط به دره ی مطلق بودگی است و این یعنی اینکه نمی توان همیشه به یک شکل رفتار کرد. ما خیلی کمتر از آن چیزی که احتمالا گمان می کنیم بر وجود خود کنترل داشته و سرنوشت خود را در دست داریم. این عدم کنترل باعث می گردد که نتوانیم همواره بدون شرح فکر کنیم.
تفکر بدون شرح عملا نام مستعاری است که من بر روی تفکر تصویری می گذارم و این آن قسمی از تفکر است که در آن ما دنباله ی فکر خود را با دستان زبان نگرفته بلکه آن را از کانال تصاویر دنبال می کنیم. تئاترهای ذهنی سالک تفکرِ بدون شرح عمدتا صامت هستند و بازیگران از خلال پانتومیم های جذاب و طبق استانداردهای ذهنی خودِ سوژه ی شناسا با هم وارد ارتباط می شوند و نه از خلال دیالوگ ها و مونولوگ های طولانی و انرژی بر!
تفکر بدون شرح شرط لازم آرامش و ثبات فکری است و اگر با شرط کافی آن که همانا سکوت است عجین گردد به چنان درجه ای از وقار و متانت تعالی می یابد که لذتش را فقط تعداد اندکی نخبه در هر قرن تجربه کرده اند. هر چیزی در ابتدا سخت است. به یاد دارم زمانی را که با فضای مجموعه ی ذهن – روانِ خود برای صحبت های اندورنی خویش برای اولین بار آشنا می شدم.
فکر کردن اندرونی برایم طاقت فرسا بود اما حال برایم ساده تر از بلند بلند فکر کردن است. به همین ترتیب بجای رفتن به پشت تریبونِ مجموعه ی ذهن – روان، رفتن به نگارخانه و یا شاید هم آتلیه ی عکاسی این مجموعه در اول کار طاقت فرساست اما در طولانی مدت تماشای تصاویر بجای گوش دادن به سخنرانی ها برای هر کسی ساده تر و جذاب تر خواهد بود… این را هر کودک کتابدوستی می داند…
تاریخ نگارش: بهار 93