سوالی که پاسخ دادن به آن برای رسیدن به درکی
(چرایی = چگونگی) (بیشتر…)
معناداری یک گزاره در گرو تحقیق پذیری آن است و
یکی از کارکردهای شگفت انگیز فلسفه، توانایی فیلسوف در دستکاری
Practical Philosophy (009-056) One of the newest approaches to the
یک جهان عرفانی یک جهان غیرواقعی است. واقعیتی بر چنین
یکی از شاخه های فلسفه ی کاربردی که من علاقه ی زیادی به آن دارم، شاخه و حوزه ی فلسفه ی کسب و کار است. در حین تدریس این دوره و برگزاری کارگاه های خصوصی مرتبط با آن، فلسفه آموزان جنبه هایی از تفکر عمیق را در باب فعالیت ها و فرآیندهای کسب و کار (بشکل عمومی) و یا کسب و کار شخصی شان، بروز می دهند. این حقیقتا قابل توجه است که می بینیم یک مدیر که همگان وی را انسانی اجرایی (Doer) می دانند، لحظاتی چند درگیر تفکر عمیق در باب حرفه ی خود شود.
دنیا بدون کتاب: حقا که جای وحشتناکی است! من بر این باورم که اختراع کتاب از اختراع چرخ مهمتر بوده است. شنیده ایم که می گویند چرخ را از نو اختراع نکن. این اصطلاح دلالت بر این مسئله می کند که بایستی به جریان پیشرفت بشکل یک مسابقه ی دو امدادی نگریست.
اگر کسی به نوشتارهای من حتی بشکل اِجمالی نیز نظر بیافکند، خواهد دید که از کلمه ی «باید» و مشتقات آن به وفور استفاده شده است. اولین فکری که به ذهن چنین شخصی متبادر می شود، احتمالا نوعی دگماتیسم عقیدتی است که در پسِ این بایدها جا خشک کرده است.
ما در زندگی با سوال های بسیاری مواجه هستیم. البته در جهان سوالی وجود ندارد. این ذهن ماست که سوالات را می پرسد و می سازد و به وجود می آورد. ذهن ما خالق سوالات است. آنگاه این مسئولیت را نیز برعهده می گیرد که بخواهد به سوالاتی که خودش خلق نموده است، پاسخگو باشد.
ما آدمیان آنچنان بسرعت درس ها را فرا نمی گیریم. ما خیلی سریع نیستیم. برای آنکه درکی از آنچه که بلعیده ایم پیدا کنیم لازم است که بر مسئله ی قورت داده مان بخوابیم، دقیقا همچون مار بوآ. این مار شکاری را می بلعد که بسیار بسیار بزرگ و غیرقابل تصور است. آنگار لازم است که از سر بلعیدن این شکار غول آسا بی تحرکی چشم گیری پیشه کند تا خوراکِ بلعیده به فراخور نیاز بدنش هضم و جذب شود.
عده ای از منتقدین، کارهای من در حوزه ی فلسفه ی کاربردی را مورد انتقاد قرار داده و مدعی شده اند که همگی این کارها، اشاره به نکاتی بدیهی بوده و عملا توضیح واضحات هستند. من با کمال میل این انتقاد را پذیرفته و از نقدِ کاملا صحیح این دوستان از صمیم قلب خرسندم.
در حرکت بر روی محیط یک دایره، بطور اعجاب انگیزی نقطه ی آغازین حرکت ما همان نقطه ی پایانی است: نقطه ی آغازین منطبق بر نقطه ی پایانی است. در اینجا ما با یک پارادوکس مواجه هستیم: آغاز = پایان. این پارادوکس را در جنبه های بسیار زیادی از فکر و زندگی انسان می توان دید.
در نوشتارهای پرتعدادی از خود، مداوما به دو گوهر عقل و تجربه ی بشری بعنوان تنها مسیر سعادتمندی انسان اشاره داشته ام. برخی از منتقدین کارهای من بر این باور بوده که عقل و تجربه ی خود را برای داشتن یک زندگی انسانی و خوب کامل ندانسته و نیازمند به راهنمایی گرفتن از سایرین هستند. آن ها بر اساس این برداشت اشتباه خود، نظرات مرا به چالش کشیده و آن را فاقد وجاهت عملی دانسته اند.