سوالی که پاسخ دادن به آن برای رسیدن به درکی درست از مفهوم تفکر اجتناب ناپذیر است، آن است که آیا تفکر بدون پیش فرض، مفهومی محال است و یا ممکن! قطعا تفکری که در آن گزاره هایی بعنوان پیش فرض آغازگر مسیر تفکر هستند، تفکر اصیلی نبوده و نمی توان اصلا آن را تفکر نامید. از این رو سعی شده است که بجای اسم تفکر آن را شبه-تفکر بنامیم.
فردی که تفکرات پیش فرض دار را ارایه می کند (……….) قاعدتا متفکر نامیده نشده و میتوان اسم متفکرنما را بر روی آن نهاد. تفکر علی الخصوص تفکری که از جنس فلسفه باشد، می بایست از خود شروع کند. در چنین حالتی است که با یک تفکر اصیل و یک متفکر واقعی سر و کار داریم. قدرت تفکر فلسفی در بدون پیش فرض بودن آن است. هیچ پیش فرضی برای آغازیدن تفکر پذیرفتنی نیست، مگر پیش فرض هایی که خود بمدد مسیر عقلانیت پوئیده شده باشند.
قاعدتا فرآیند تفکر همچون هر فرآیند دیگری نیازمند ورودی و خروجی است. تفکر از آنجاییکه تفکر است و چون نوعی فرآیند است دارای صفت فوق بوده و نیازمند ورودی است. تنها ورودی هایی قابل قبولند که خود خروجی فرآیندی عقل محور بوده باشند، در این صورت فاقد اصالت بوده و فرآیند تفکر را مسموم می کنند همانند موتور ماشینی که بجای بنزین در آن آب بریزیم! چنین موتوری نه تنها کارکرد خود را از دست می دهد بلکه به خروجی قابل قبولی هم نمی رسد.
تفکر چونان یک فرآیند، صرفا و صرفا زمانی زیبنده ی این نام مقدس است که بر مدار عقلانیت بچرخد. مدار عقلانیت یعنی نداشتن پیش فرض! برخی عرفای نظری ادعا می کنند که تفکر بدون پیش فرض محال است! هرگونه تفکری به پیش فرض نیازمند است، حتی تفکری که ادعا می کند بدون پیش فرض است!!! در پاسخ به چنین افرادی تنها میتوان گفت که ایشان ورودی فرآیند تفکر را که در تفکر اصیل خود از جنس عقل است با پیش فرض هایی غیرعقلاییِ خود خلط کرده اند!
همچنین برخی از اینان که مهارت لازم برای تفکرات بدون پیش فرض را دارا نیستند و عمری است به شبه تفکراتی که آبشخورشان همه در اعتقادات است، مشغولند قاعدتا تفاوت پیش فرض و مولفه های از پیشی فاهمه را درک نکرده اند! ما نبایست مولفه های ناب فاهمه را با پیش فرض هایی اعتقادی خلط کنیم. این مولفه ها هیچ کدام از جنس پیش فرض نیستند چونکه گزاره نبوده و موضوعی را تصدیق نمی کنند. آن ها قواعدی هستند که فاهمه در آن ها شکل می گیرد. آن ها شکل دهنده ی فاهمه هستند و خود در تعدیل و یا قلب خود توانایی ندارند.
اصول ناب فاهمه همانند دستگاه های ریاضیاتی هستند که اتفاقات وارده بر اعداد را کنترل می کنند ولی خود هرگز قلب نمی شوند. دستگاه جمع زنی، همه ی اعداد را جمع می کند ولی خود درکی از خود نداشته بلکه خود یک مفهوم مستقل و بالذات است. کوتاه سخن آنکه پرسش ابتدای این نوشتار می بایست تغییری بنیادی داشته باشد و بایستی که بشکل ذیل بازنویسی گردد: “آیا می توان تفکر اصیل پیش فرض دار داشت؟!”
پاسخ به این سوال اصلاح شده قاعدتا پاسخ پرسش اول نیز خواهد بود؛ خیر ممکن نیست! تنها تفکری اصیل است که مبتنی بر پیش فرض نباشد و پیش فرض، هرگونه گزاره ای است که خود را بر تفکر تحمیل کرده و اصالت آن را مضمحل می سازد. پیش فرض اعتقادی هرگز ورودی اصیل تفکر نیست و چیزی دیگر است. پیش فرض اعتقادی، تفکر را از مدار عقلانیت خارج کرده و آن را بر زمین سیاه خرافات می کوبد. پیش فرض اعتقادی در صورت ورود به ساحت تفکر آن را به شبه-تفکر مبدل کرده و آن را ماهیتا باطل می سازد.
در پایان سوالی که مطرح می گردد این خواهد بود که کیفیات مولفه های ناب فاهمه به چه شکلی بوده و ارتباطات آن ها با هم چگونه خواهند بود؟! پرسشی که در این نوشتار مجال پاسخ گرفتن نیافته و پاسخ به آن ها نیازمند مداقه ی بیشتر درباره ی ذهن و ساختار آن است!
“تفکر اصیل، تجلی ذات طبیعت است.”
– دی داد