برخی ها ادعا میکنند که برای خوردن چیزی، مغذی بودن آن کافی است، مثلا از آن حیث که دانه و یا قسمت های داخلی (هرچند سفت) میوه ای مثل سیب ارزش غذایی دارند، برای خورده شدن بتوسط آدمی چیزهایی مناسبی هستند. من با این تز مخالفم. مغذی بودن تنها قید لازم و کافی در این باره نیست، زیرا بر حسب آن می توان خوردن خیلی چیزهای دیگر را نیز روا دانست، مثلا خوردن گوشت انسان، برگ درختان، حشرات، پوسته ی تنه ی درخت و یا حتی کاغذ!
صد در صد که تمامی آن ها حداقل یکی از اشکال ویتامین، پروتئین، املاح و یا مواد مغذی دیگر را به وفور دارا هستند. برای آنکه یک ماده چونان یک ماده ی خوراکی قلمداد گردد، مغذی بودن اولین و آخرین شرط لازم به برآورده شدن نیست. آن ماده می بایست کیفیات دیگری را نیز دارا باشد، کیفیاتی همچون بو و مزه ی مطبوع (حداقل به مشام و مذاق عمده ی مردم) و همچنین شکل پسندیدنی (و دوباره به چشم اکثریت افراد).
ترجیحات طعم شناختی و زیبایی شناختی انتخاب شده در جریان تکامل آدمی همه فاکتورهایی موثر در کشش و یا عدم کشش این گونه از موجودات (هوموسپی ئنز) به سمت خوراکی ها هستند. اکثریت آدمیان ظاهر حشرات را زیبا ارزیابی نمی کنند. این قضیه ریشه در ژن ها و جریان تکاملی ما دارد. اینکه این صفت بتوسط انتخاب طبیعی ترجیح داده شده و سپس انتخاب و در گذر زمان تکامل یافته است، غایتی جز بقای ما نداشته است و این از آن روست که حشرات عمدتا سمی بوده و خوردن آن ها حیات فرد را به خطر می اندازد.
این یعنی اینکه در جریان تکامل آدمی، پستاندارانِ پیش از ما که رغبت به خوردن حشرات {بعلت وجود ژن های بوجود آورنده ی این تمایل و رغبت در انبان ژنتیکی شان (ژنوم)} داشته اند، همگی بیشتر در معرض خطر مسمومیت و مرگ قرار گرفته و به این ترتیب از جمعیت آن گونه حذف شده و ژن های خود را با خود به گور برده و از انتقال آن به نسل های بعد از خود عاجز مانده اند!
شاید شما پرسش کنید که اگر وجود ژنِ تمایل به خوردن حشرات، ژن کشنده ایست پس چگونه این ژن به آن اعضا از جمعیت گونه ی مربوطه انتقال یافته است. پاسخ این پرسش، مقوله ی جهش است. توارث به این معنی نیست که هر چیزی از والدین ما به ما برسد، بل به این معناست که ژنی در ماست که می تواند در حین انتقال از نسل قبلی بعلت خطاهای همتاسازی ویژگی های متفاوتی پیدا کرده و این ویژگی ها را در موجودی که آن را به ارث می برد هویدا سازد.
این ویژگی ها می توانند خوب یا بد باشند و در ظرف تکامل، “خوب” ژنی است که بقا را تضمین نموده و “بد” چیزیست که بقا را به خطر اندازد. پس اگر به هر دلیل، چه توارثِ محض (مثلا در گونه ای که علیرغم داشتن ژن های کشنده ی حشره خواری در پستانداران خوش شانس بوده و توانسته که به سن تولیدمثل برسد) و یا موتاسیون (خطا در شبیه سازی ژن ها و نهایتا ساخته شدن و پیدایش ژن حشره خواری در عضو یک جمعیت)، ژن هایی در اعضاء یک جمعیت به عالَم وجود آیند که بقای آن اعضا را به خطر اندازند، ما رفتار حاصل از سر وجود آن ژن ها را یک رفتار پرخطر قلمداد می کنم.
من در اینجا قصد دارم که این ایده را مطرح سازم که خوردن و یا بهتر است بگویم تمایلِ خوردن خوراکی های بدطعم و بدشکل عملا یک رفتار پرخطر است زیرا این خوراکی ها عمدتا کشنده هستند و اگر غیر از این بود ما آن ها را خوش طعم و خوش شکل ارزیابی می کردیم! حال قطعا می توان حشره ای را پیدا کرد که سمی نباشد و یا اینکه با تکنیک های هنر پخت و پز آن را خوش طعم و خوش ظاهر جلوه داد اما این ها بنوعی راه حل های ad hoc (سر هم بندی دم دستی) در راستای فرار از این اصل تکاملی می باشند.
اصلا علت وحشتناک شدن ظاهر حشرات، خود تکاملی تدریجی در راستای حفط بقاء آن هاست. با توجه به اینکه حشرات عمدتا بسیار ظریف و آسیب پذیر هستند و این خود بنوعی ریشه در آناتومی فیزیکی آن ها دارد بنحویکه مهره و یا استخوان داخلی ندارند، روش های پیدا کردن ظاهرهای وحشتناک و چندش آور و یا ساختن سَم های عجیب و غریب و کشنده برای آن ها به صرفه تر از توسعه ی استخوان و یا اندازه ی بزرگتر بوده است.
با اشاره به این مطلب قصد دارم که در خاتمه تز مطروحه ی خویش را در این نوشتار تا حد بیشتری تشریح کنم. صِرف مقوی بودن یک ماده نمی تواند منتهی به خورده شدن آن گردد. اصلا آدمی هرگز در طول تکامل خود (همچون سایر گونه ها) به ابزاری مجهز نبوده است که میزان مقوی و یا مغذی بودن یک ماده ی خاص را تشخیص دهد. علت اصلی گرایش و یا عدم گرایش افراد به مواد و قلمداد کردن و یا نکردن آن ها بعنوان خوراکی در گام اول ظاهر و سپس طعم (بو) آن ماده ی مزبور است.
پس افرادی که ادعای خود را دال بر خوردن هر چیز مقوی ولو بدشکل و بدطعم بر این اصل استوار می سازند که مقوی بودن برای خوراکی بودن کافی است، اشتباهی جدی در جریان تفکر و استدلال خود مرتکب شده اند. مقوی ارزیابی کردن و یا نکردن یک ماده محصول مطالعاتی علمی و آزمایشگاهی است و ما در جریان تکامل خود هرگز به آن ها دسترسی نداشته و کمتر از دو قرن است که می توانیم بمدد علم شیمی و سپس تغذیه این جنبه از خوراکی ها را مورد تحقیق قرار دهیم.
اگر شما به رفتار پستانداران نیز نظر افکنید، عمدتا به هرچیزی برای خوردن نزدیک نمی شوند. در وهله ی اول، ظاهر آن چیز برایشان مهم است، سپس در صورت داشتن ظاهری مقبول، بینی (عمدتا) و زبان (ندرتا) خود را به ماده ی مزبور نزدیک کرده و سپس در صورت مطلوب بودن طعم و بو شروع به خوردن آن می کنند و هرگز دغدغه ی مقوی بودن آن را ندارند! گویا این تنها گونه ی آدمیست که این مسیر را برعکس رفته و به صرف مغذی بودن حاضر است هر چیزی را یکجا ببلعد!