دی داد

موقعیت:
/
/
حکیمه خانم (252-004)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1395-03-10

حکیمه خانم (252-004)

دیروز هنگامیکه سوار تاکسی شدم، متوجه شدم که پیرزنی در عقب تاکسی مشغول سخنرانی برای تمامی افراد حاضر است. من چهره ی وی را ندیدم و نگاهم رو به جلو بود اما از خاطراتی که بیان می کرد متوجه شدم که سن زیادی دارد.

من نسبت به این افراد که در اماکن عمومی رشته ی سخن را در دست گرفته و سعی در آموختن درس های زندگی به دیگران دارند، هرگز دید مثبتی نداشته ام و بیشتر بر این باورم که سعی در فضل فروشی و نمایش خود به دیگران دارند.

پیرزن که خود را در جایگاه یک فیلسوف قرار داده بود و از حکمت های جهان برای مخاطبینش داد سخن سر می داد، تماما خود را از همه ی نقایص مبری می دید و دیگران در نظر وی همه پرنقص! ادعا می کرد که سال های زیادی را در ایالات متحده زندگی کرده (که البته همین مسئله نیز برای من محل شک بود زیرا تلفظ واژگان انگلیسی را نادرست ادا می کرد) و بموجب این افتخار، همگان می بایست حرف های وی را با پوست و گوشت و استخوان خویش قبول کنند.

پیرزن برای قوت بخشیدن به کلام خود معمولا ضرب المثل ها و اشعاری را به زبان می آورد که عمدتا جابجا بیان می شدند، مثلا می گفت: “چراغی که به معبد رواست، به خانه نارواست!” یا اینکه: “از محبت گل ها خار می شوند!” نمی دانم واقعا در کله ی پوک این دست آدمیان چه می گذرد که اینگونه با جهان پیرامون برخورد می کنند. این رفتار از یک نوجوان تازه بالغ بیشتر انتظار می رود تا یک…!

اینکه در تاکسی بدون احترام به حقوق دیگران، بقول عوام، بالای منبر روی و بِصِرف اینکه چند سالی خارج از ایران زندگی کرده ای، جوری با دیگران صحبت کنی که انگار چاره ی تمامی دردهای جهان را یافته ای و آن دردها را از پیکر کوچک خود زدوده و حال نوبت سایرین است که با پندهای حکیمانه ی چَپَکی خود ایشان را راهنمایی کنی و به آن ها چیزهای اَظهرُ مِن الشَمس گفته و با مغز نخودی خود گمان کنی که چیزی به آن ها یاد داده ای!!!

واقعا وی در خود چه دیده بود؟! دوستان! خیلی بد است… لطفا این کار را نکنید.

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها