بچه ها در حال دویدن در حیاط آپارتمان بودند که ناگهان شادی جیغی کشید و به زمین خورد. همه دور او جمع شدند و او که در حال گریه کردن بود به دیگران فهماند که پایش آسیب دیده است.
طلا سریعا به مادر شادی موضوع را اطلاع داد و مادرش نیز خود را سریعا به حیاط رساند. شادی درد بسیاری را تحمل می کرد ولی دیگر گریه اش قطع شده بود.
مادر شادی بهمراه پدر طلا، شادی را سوار خودرو کرده و او را به درمانگاه نزدیک خانه شان بردند. شادی خیلی می ترسید که پایش شکسته باشد و چون می دانست که برخی از شکستگی ها نیازمند جراحی هستند، امیدوار بود که این اتفاق نیافتاده باشد. شادی بر روی صندلی منتظر بود که جواب عکس رادیوگرافی خود را ببیند. هنگامی که خانم پرستار پای او را معاینه می کرد درد پایش کمتر شده بود ولی همچنان مطمئن نبود و همه چیز به نتیجه عکس رادیوگرافی بستگی داشت.
بچه ها در حال گفتگو پیرامون اتفاق آن روز عصر بودند که ناگهان ماشین مادر شادی وارد حیاط شد و شادی با پای گچ گرفته در بغل مادر خود بود و پدر طلا نیز داشت رانندگی می کرد.