(سخت اندیشی)
دگماتیسم، خود، ویرانگرِ خود است…
یک مثال: دگماتیسم ویتگنشتاین متقدم بتوسط خودِ ایشان در آراء متاخر به استهزاء گرفته شد.
اَتُمیسم منطقی که ایشان با راسل آن را جهانی ساختند بر این اصل استوار شده بود که ما دو جهان (ساحت) داریم. جهان واقعی که جهانِ نازبانی است و می توان ماده ی آن را تا جایی فروکاهش داد که پایین تر از آن را نمی توان متصور بود (سطح اتم) و این جهان مأمن حقیقت است که فروکاهیدن آن ما را به مولفه های بنیادین حقیقت می رساند و جهان زبانی که عملا چیزی جز تصویر آن جهان واقعی نزد ما نیست و فروکاهیدن آن ما را به گزاره های پایه ای می رساند که برای خلط معنوی نداشتن در تحلیل آنان می بایست دست به اختراع زبانی آرمانی با دقت ریاضی (حتی با توسل به سمبل های ریاضی مرسوم) زد که از این رهگذر می توانیم به حقایق ناب یعنی همان قدر مشترک این دو ساحت جهان که با یکدیگر متناظر و هم ارز هستند، دست یابیم.
این تفکرِ معناداری از خلال نظریه ی تصویری معنا که مفاهیم معنادار را عملا تصاویر منطقی پذیرفته شده مشترکا بین آدمیان می دانست در آراء متاخر جای خود را به کاربرد داد یعنی معنا برابر است با کاربردِ آن در زبان عامیانه!!!
دگماتیسم ویتگنشتاین متقدم که داعیه ی پاسخ گویی به تمامی پرسش های فلسفی را داشت، بدین گونه خود بمدد خود کله پا شد…