هربرت اسپنسرِ انگلیسی که وی را می توان یکی از پدران علم جامعه شناسی کلاسیک و یکی از بزرگترین متفکرین فلسفه ی تکاملی دانست، کسی که آرائش بجد چارلز داروین را تحت تاثیر قرار داد و ایشان را در رسیدن به نظریه ی تکامل یاری کرد؛ آدمی است که در تمام طول زندگی خویش از نوعی سرگردانی روان رنجورانه رنج برده است. این نوع از سرگردانی را من “سرگردانی متفکر” می نامم.
سرگردانی ای که خود نیز سالهاست از آن رنج می برم. نوعی از سرگردانی که گویا لازم است. نوعی تشویش و پریشانی که ملزوم متفکر بودن است. وقتی به زندگی اکثر انسان های بزرگ طول تاریخِ بشریت می نگریم، آن هایی که امروزه پس از گذشت سده ها همچنان اسمشان برای ما همچون اسامی زنده، پر مسمی است؛ می بینیم که همگی از اختلالات روانی علی الخصوص از نوع سرگردانی و پریشان احوالی رنج می برده اند.
گویا درد سرگردانی بهایی است که فرد می بایست برای تولید اندیشه بپردازد. سرگردانی مقوله ای جدایی ناپذیر از زندگی اندیشمند است. اگر سرگردانی روانی و جسمانی در این جهان نبود، متفکری زاده نمی شد.
{مادران و پدران تمامی شاخه های دانش، همگی سرگردان بوده اند: افرادی همچون اسپنسر، دورکیم، کونت، وِبِر و…}
جالبه منم از این سرگردانی ها داشتم
البته که من انسان بزرگی نیستم ولی در حد خودم سرگردانی هایی داشتم
ولی همیشه بعد از این سرگردانی ها قضیه رو ول میکردم هرچند بعدش دوباره برمیگشتم چون بالاخره باید به نتیجه میرسوندم کارمو.
ولی به این نکته توجه نمیکردم که چه زیبا فرمودید:گویا درد سرگردانی بهایی است که فرد می بایست برای تولید اندیشه بپردازد.
فرزاد جان،
من و دوستانی که شانس ارتباطِ از-نزدیک با شما دوست گرامی را دارا هستیم، در بزرگی شما شکی نداریم.
بزرگی صرفا به ارایه ی اندیشه های بدیع در حوزه های مختلف دانش نیست، حقا که آن انسان های نیک و شریفی چون شما که دغدغه ی بشریت داشته و قلبشان برای انسانیت می تپد، بزرگترینان باشند.
امیدوارم که توانسته باشی بر این سرگردانی های فطری ات فایق آمده و آنچه را که برای خودت بهترین است، رقم بزنی…
در این مسئله بر روی کمک ما دوستانِ کمترین نیز، بلاشک، می توانی که حساب کنی…
ارادتمند شما…