سال گذشته کمی قبل تر از این برهه از سال بود که در رابطه با نیاز چیزهای بسیاری گفتم و نوشتم. همان دانشجویی که مسبب شکل گیری این اثر (که آن را همچون رساله ای در نقد ….. می دانم) شد، همان کسی بود که در رابطه با نیاز از من پرسش کرد. نمی خواهم دوباره تکرار مکررات کنم اما رویکرد به روزتری نسبت به نیاز (need) در ذهنم موج می زند.
مهمترین نیاز فطری آدمی، نیاز به دیده شدن است. دیده شدنی که توام با تشویق و تصدیق سایرین باشد. این نیاز است که سایق تمامی حرکت های آدمی برشمرده می شود. این نیاز است که آدمی را به تلاش باز می دارد. خصیصه ی عجیب این نیاز به دیده شدن است که حتی در مواقعی با تجلیات بسیار متضادی جلوه می کند و عمدتا خود فرد و دیگران را به اشتباه می اندازد.
سایق حرکتِ یک فیلسوف، نیاز به دیده شدن است و سایق حرکت یک متکدی خیابانی نیز همین نیاز به دیده شدن است. همانا این نیاز رانه ی من برای نوشتن و رانه ی شما برای خواندن است! این نیاز به دیده شدن سرچشمه و سرمنزل تمامی نیازهای دیگر آدمی است که زندگی وی را کنترل می کنند!