آقایی را می شناسم که ماهیانه هزینه ی زیادی را صرف خوش پوش بودن می کند. لباس های فاخر و گران به تن دارد اما متاسفانه دقت چندانی در رعایت بهداشت ندارد. او هر چند روز یکبار دندان های خود را مسواک می زند و شاید برخی روزها نیز یادش رود که قبل از ترک خانه صورت خود را بشوید.
خانمی را دیدم که جراحی های پلاستیک زیادی برای زیبا شدن بر صورت خود انجام داده بود. پوست صورتش کاملا کشیده و صاف بود. ابروها و گونه ها، پلک ها، بینی، لب های بسیار بزرگ و غیره همگی سفت و براق. اما متاسفانه ادب در کلامش حضور نداشت. صدایش را از ته گلو بیرون می داد و همچون یک لات خیابانی از تکیه کلام های اراذل استفاده می کرد.
بگمانم که این آقا و یا این خانم و یا حتی نمونه های مشابه ایشان از اصل مطلب جذابیت غافل هستند. اگر ما یک صدم وقت، انرژی و هزینه ای را که بالای خریدن لباس ها و عطرهای گران می دهیم، مصروف رعایت بهداشت شخصی مان کنیم؛ به ظن من تا 100 برابر جذاب تر خواهیم بود.
باز به گمان من، اگر ما یک هزارم زحمتی را که مصروف زیبایی های ظاهری خود می کنیم، مصروف یاد گرفتن ادب اجتماعی کنیم؛ حداقل تا 1000 برابر جذاب تر خواهیم بود. هدف چیست؟! هدف مگر جذابیت نیست؟!
جذابیت آن چیزی نیست که برخی ها به اشتباه در چاهش فرو افتاده اند.
شاید بعضی از خوانندگان این نوشتار مرا متهم به قضاوت کردن در پیرامون انسان های دیگر کنند. من قبول دارم که در حال قضاوت کردن هستم، اما با این تفاوت که هدف من تخریب ایشان و یا نمونه های مشابه ایشان نیست. هدف من کمک به این دست دوستانی است که فقط محض نمونه در این جا مطرح شده اند، شما آن ها را نمی شناسید و آن های نیز نمی دانند که من که هستم!
من قبول دارم که نباید بدون درک صحیح از انسان ها، ایشان را قضاوت کرد. شاید این آقا در زندگی شخصی خود مشکلی دارد. شاید مادری دارد که مشکل روانی داشته و او مسئول نگهداری از وی است. استرس حاصله از نگهداری یک فرد روان نژند آنقدر بالاست که شاید در طولانی مدت وی را برای پالایش شدن مقطعی به سمت وسواس در پوشش هدایت کرده است، وسواسی که نمی گذارد وی به سایر جنبه های زندگی اش بپردازد.
شاید آن خانم پدری مبتلا به سرطان دارد. سرطان پدر وی را اینگونه غیرمستقیما به سمت زیبا و جوان ماندن سوق داده است. زیرا او گمان می کند مادامیکه در نظر پدرش زیباست، در حال روحیه دادن به وی است. شاید پدر می خواهد زیبایی های از دست رفته ی چهره ی خود را این بار در رخ دختر جوان خود ببیند؛ دختری که این رنج ها نظر وی را از سایر جنبه های تربیتی در زندگی باز داشته است.
من همه ی این موارد را می دانم! اما این دست مسایل، مسایلی استثناء هستند. ما با استثناء ها کاری نداریم، ما در علم با روندها سر و کار داریم، حتی در علوم اجتماعی. نتیجه گیری این بحث را به شما خوانندگان محول می کنم و سرآخر امیدوارم که همه بتوانیم برای حصول جذابیت اولویت بندی کرده و به نتیجه ای مطلوب همگان نایل آییم…
سلام بر دوست واستاد عزیز
نیاز به موردتوجه قرار گرفتن یک نیاز ضروری برای ایجادحس زندگی بهتر در بیشتر انسانهاست ومحرک اولیه بسیاری از محققان نیز بوده است . درک افراد نسبت به این مقوله متفاوت است بعضی نیز با زرنگی تمام سعی درپنهان کردن با نفی آن دارند وبعضی نیز با جذابیت های جسمی ویا موفقیت های اجتماعی ویا مالی و….. در کسب ان میکوشند
درود بر شما!
با نگرگاهتان کاملا موافقم…
میل به مهم بودن، میل مهمی است. میلی است که در خیلی از آدمیان بزرگ، پیشبران ناوگان زندگی آن ها بوده است. من این میل را می ستایم و از همگان درخواست دارم که تلاش کنند که این میل را در خود بشکل صحیحی پرورش دهند.
پرورش سازگار این میل و اطفای صحیح آن عمدتا در گرو تلاش فرد جهت مفید واقع شدن است زیرا کمتر کسی است که در این قضیه شک کند که مهم بودن بعبارتی همان مفید بودن است.