به خودمان قول می دهیم. به دیگران قول می دهیم و خیلی زیاد پیش می آید که قول های خود را می شکنیم. این قول چیست؟ برای من که همه ی فعل و انفعالات روانی آدمی را به مفهوم تئاتر ذهنی فرو می کاهم، قول چیزی نیست جز یک پرده ی نمایش. چیزی نیست جز یادی از یک دیالوگ در آن پرده ی خاص و بر روی صحن تماشاخانه ی ذهن.
پایبندی به یک قول در گرو بازنمایش آن تئاتر و بازخوانی دیالوگ هاست. قول چیزی نیست جز یک انباشت روانشناختی. انباشتی که بر مجموعه ی ذهن – روان و بالتبع جسم آدمی موثر است و پلاسمای روان تحت نفوذ اوست. قول یک انقلاب عاطفی، هیجانی، احساسی است. انقلابی که رخ داده و حافظه ی ما را می سازد و سپس در افکار ما نشت کرده و رنگ خود را به اعمالمان پس می دهد.
پایبندی به یک قول اگرچه در وهله ی اول همچون یک عمل خودآگاه بنظر می رسد اما در طولانی مدت ذاتی ناخودآگاه خواهد داشت. یک قول و پایبندی به آن، یک رویداد ناخودآگاه در بستر هستی روانی آدمی است. آنان که قولی می دهند و به عهد خود وفادارند عملا آنهایی اند که مبتنی بر شدت و حدت اتفاق رخ داده، بیشتر دچار وسواس فکر نمودن به موضوع تئاتر قول خود گشته و بیشتر آن را در گستره ی روان خویش اشاعه داده اند.
امر به پایبندی به قول ها عملا از جنس همان پایبندی به رویه هاست با این توفیر که پایبندی کمتر عاملانه است.