هرکسی بنحوی خواهان نوعی تغییر در زندگی خویشتن است. همه برای تغییر تلاش می کنند اما گویا کمتر کسی است که باور داشته باشد واقعا تغییر در اثر این خواست ها محقق شود. همه گمان می کنند که ما در نزدِ خود مایل به تغییر هستیم اما شرایط در عمل بنحوی رقم می خورد که این تغییر رخ نمی دهد، بلکه همه چیز گویا شبیه به تاریخچه ی خود رفتار کرده و تغییرخواهی اساسا اتلاف وقت و انرژی است.
اگر بخواهیم که نظریه ی اصل حدود آشوب را در مورد سیستم آدمی بپذیریم، باید اذعان کنیم که ما آدمیان سیستمی از اساس با ذاتی آشوبناک هستیم. یک سیستم آشوبناک احتمالا خیلی قابل پیش بینی نباشد اگرچه حدودش نشان می دهد که کجاها خواهد بود یا اینکه از کجاها سر در نخواهد آورد.
با در نظر گرفتن این مسئله، تغییرخواهی بنوعی تلاش در راستای کاستن ناقطعیت شرایط اولیه ی سیستم آدمی است تا با کاستن آن در طولانی مدت، از حدود آشوب آدمی کاسته شده و بدین طریق رفتار وی بیشتر قابل پیش بینی شود. از این رو تغییرخواهی دایمی آن چیزی است که ما بدآن نیاز خواهیم داشت.
اگر تغییر همواره خواسته شود، روزی به خود آمده و مشاهده خواهیم کرد که بر مدار تغییر مطلوبمان گام بر می داریم و حقیقتا نخواهیم دانست که این تحقق در چه نقطه ای از محور زمان رقم خورده است. کلیدِ تغییر، تغییرخواهی دایمی است تا نهایتا این قفل زنگ زده در مقابل چشمان ناباور ما گشوده شود…