بودآگاهی چیست؟! این در روش فکری من یعنی تلاش برای واقف بودن به تمامی جنبه های بودنمان در لحظه ای که یک آگاهی فراگیر نسبت به هستی خویش را از سر می گذرانیم. تعریف بالا به درصدی مشکل-فهم به نظر می رسد، از اینرو قصد دارم که خیلی کوتاه این مسئله را بشکافم.
قاعدتا هر کسی مبتنی بر عناصر عقل و تجربه به حقایقی در باب خویشتن و زندگی خود واقف است. مثلا می داند که کردار الف کرداری پسندیده واینکه کردار ب، کرداری ناشایست است. این فرد علیرغم این آگاهی ممکن است که در لحظه در حال امتناع از کردار الف و یا ارتکاب به کردار ب باشد. بروز این رفتارها را من به فقدان بودآگاهی در جریان زندگی وی نسبت می دهم.
بودآگاهی شرایطی است که قصد دارم آن را منفک از خودآگاهی تعبیر و تفسیر کنم. خودآگاهی مسئله ای نظری بوده و ارتباط چندانی با واقعیت فرد ندارد، اما بودآگاهی را من بیشتر از جنس عمل می دانم. اگر طبق آموزه های نظریه ی روابط بنیادین خودآگاهی را همان اراده در نظر بگیریم، بودآگاهی حقا که چیزی نیست جز اراده ی جنبیده و به کار افتاده در راستای نیل به الزامات آگاهی…
بودآگاهی یعنی اینکه من اراده ی خود را در ساحت عمل به کار انداخته تا الزامات آگاهی نظری خود را در عمل نیز رقم بزنم. بودآگاهی با این تعبیر یعنی تلاش برای بهره مندی از تجربه ی بودن…
با سلام. جالب بود و من هم به همین مفهوم توجه کرده بودم و نامگذاری شما هم به نظرم مناسب است