ما ایرانیان که همواره وامدار یک فرهنگ محافظه کارِ سنتی – مذهبی، عارف مسلکانه و درویش مأبانه بوده ایم، در اِبراز خود به دیگران می بایست که حسابی محتاط باشیم زیرا که هر گونه پرده برداری از مجمسه ی خویشتن محتمل است که برود چونان فضل فروشی قلمداد گشته و بتوسط مخاطب عام (اگرچه از اندرون جور دیگری فکر می کند) ظاهرا بخاطر تمکین ننمودن به خوشایندهای ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانیان، پس زده شود.
در این فرهنگ مرسوم نیست که مثلا کسی خود را فیلسوف، دانشمند و یا هنرمند و یا کلی چیز دیگر معرفی کند زیرا فقط این دیگران هستند که می بایست بگویند فلان کس فیلسوف است و یا اینکه بهمان شخصیت دانشمند و یا هنرمند است! اما آنانی که پای خود را بیرون از مرزهای این کشور گذاشته اند دیده اند که مردمان ممالک مترقی جهان از معرفی خود به صریح ترین شکل ممکن ابایی ندارند.
مثلا کسی می گوید که من scientist (به معنی دانشمند) هستم و یا اینکه من artist (هنرمند) هستم. بلاشک همین خجالت های فرهنگی باعث شده اند که مردم ما به درجات زیادی مثلا فیلسوف ندیده باشند زیرا کسی در طول تاریخ جرات نکرده است که خود را در جایی فیلسوف معرفی کند.
و اما نقل خاطره ای: یکی از دوستان گرانمایه ام، در محفلی عصبانی به سمت من آمد و پرسید که چرا رفتی؟! می خواستم تو را به ایشان معرفی کنم تا اینکه آن ها هم برای یک بار در عمر خود که شده فیلسوفی را از نزدیک ملاقات کنند!!!