این نکته بدیهی است که قوای استدلالی آدمی بتوسط روانش مورد تورش و سوگیری قرار می گیرد بنحویکه مثلا اگر فردی از فرد دیگری خشمگین و یا عصبانی باشد، خیلی محتمل است که در طولانی مدت از وی متنفر نیز گردد و با وجود احساس نفرت بین دو انسان، این قاعدتا خیلی سخت خواهد بود که آن فردی که نفرت می ورزد بتواند نقاط مثبت فردِ منفور خود را به حساب آورد.
اکثر انسان ها گمان می کنند که برخی از دیگر انسان ها دشمنان ایشان هستند و از سر این قضیه در طولانی مدت از ایشان خشمگین می شوند. خشم فروخورده و طولانی مدت خود را همچون احساس نفرت متجلی می سازد و این مسئله نهایتا منجر به این وضعیت می گردد که انسان ها اکثرا قادر به تشخیص نقاط مثبت افراد باصطلاح دشمن خویش نشوند و شوربختانه همین عارضه می تواند منتهی به شکست خوردن آن ها گردد. این مورد در اثر همان پدیده ی روانشناختی فوق رقم می خورد که در آن احساساتِ ما جریان ذهن استدلالی مان را منحرف می کنند.
زیاد شنیده ایم که عشق کور است و این یعنی اینکه عشاق نقاط ضعف یکدیگر را ندیده و باور نمی کنند. حال من جا دارد اضافه کنم که نفرت نیز کور است و این نیز یعنی اینکه دشمنان خونی نقاط قوت یکدیگر را ندیده و باور نمی کنند و این حالت دوم نیز همچون همان حالتِ مشهور اول آفتی در زمینه ی کامیابی بشری است.
11894