تقریبا همه بر این باور هستند که داشتن حق انتخاب های گوناگون مسئله ی نیکویی است و می تواند به موفقیت منجر گردد، اما من در این جا می خواهم نشان دهم که اینگونه نیست و دقیقا چونان مسایل دیگر که در آن ها مقدار زیادی از یک چیز خوب منتهی به یک خروجی بد می شود، اینجا نیز ما با همین آفت روبرو هستیم.
کسی را فرض کنید که این امکان را دارد که برای ادامه ی تحصیل به خارج از ایران رود. او می تواند تحصیلات تکمیلی خود را در یکی از دانشگاه های خوب دنیا به انجام رساند.
از طرف دیگر بخاطر توانایی های چشمگیرش، در ایران پیشنهادات کاری خوبی به او شده است، جوریکه می تواند بسادگی در یک موقعیت کاری درخشان قرار گرفته و مسیر مزبور را دنبال کند، مسیری که منتهی به دستاوردهای مالی خوبی در زندگی اش می شود.
از یک طرف دیگر هم این امکان را دارد که تماما زندگی اش را حول آرمان های شخصی خود رقم زده و در آن چیزی که بدآن عشق می ورزد، سرآمد شود.
برای چنین کسی آشتی برقرار کردن بین این سه بردار واگرا کار ساده ای نیست و او با این ریسک مواجه است که نتواند به هیچ یک از آن ها به درستی بپردازد، زیرا پا گذاشتن در یک راه مساوی است با عدم تمرکز و خوردن افسوس برای نرفتن به سایر راه ها و غرق شدن در این پندار که شاید راه اعلی، آن راهِ دیگر بود.
اما در مقابل آنکس که انتخاب های زیادی ندارد، براحتی و با طیب خاطر همان چیزی را که دارد می چسبد و در طولانی مدت کامیاب تر نیز خواهد بود…
11964
من خودم بسيار در موقعيت هاي مشابه قرار ميگيرم و اصلا برام دور از ذهن نيست تصور كردن خودم در شرايطي كه توضيح داديد. ولي هميشه بعد از گذر از موقعيت هاي مشابه و برگشت به عقب و نگاه كردن به خودم متوجه شدم كه در نهايت اولويت هايي براي افراد وجود داره. چيزي كه باعث ميشه تصميم بگيره. و اگر من نتونم تو چنين شرايطي اولويتم رو پيدا نكنم در نهايت نشان دهنده اينه كه با خودم كامل نيستم؛ توي همين مثالي كه شما گفتيد؛ اون شخص درنهايت بايد تصميم بگيره كه آيا پول براش مهمه، روياهاي شخصيش يا ادامه تحصيل!؟!
زنده باد…