امسال (2017) تابستان پس از 11 سال، من دومین گوشی تلفن همراه خود را که از قضا یک گوشی هوشمند است خریداری کردم و شاید جزء آخرین گروه از همنسلان خود باشم که به این تغییر تن در دادم؛ اگرچه در کل هیچگاه روی خوش به فناوری نشان نداده ام. حقیقتا من خیلی دیر از تلفن همراه استفاده کردم و در نتیجه خیلی دیر احساس کردم که لازم است تلفن همراه قدیمی خود را که هنوز سالم است کنار گذاشته و به جرگه ی دارندگان گوشی های هوشمند ملحق شوم.
اکنون که دو ماهی هست که از این گوشی استفاده می کنم، در برخی جنبه ها به آن وابسته شده ام. گاهی از خود می پرسم که من چگونه می توانستم که بدون داشتن چنین تجهیزِ سودمندی، مدت های مدیدی قبل از این، روزگار بسر کنم؟! در برخی حوزه ها این دستگاه هوشمند خیلی از کارهای من را ساده کرده و بفراخور این سادگی، وقت بیشتری را از من آزاد کرده است.
بطور کلی در زندگی خود را از خیل زیادی از چیزها محروم کرده ام و این محرومیت ها به دلایلی بوده که برای شخص خودم مهم بوده و متجلی کننده ی ارزش های من در زندگی بوده اند. من بر اساس ارزش هایی استفاده از گوشی را مجاز نمی دانستم. اما هم اکنون استفاده از آن را به نفع خود می دانم. پس نکند تعداد زیادی از سایر محرومیت های “خود-تحمیل” نیز در آینده ی نزدیک برداشته شوند و قدر استفاده از آن ها را تازه آن زمان بفهمم؟!
هرچند ناگفته نماند که محرومیت ها در طولانی مدت باعث می شوند که قدر مسئله ی مزبور را بیشتر بدانیم. شاید هیچ کس از دوستانم به اندازه ی من نفهمد که این گوشی چه کمکی به انسان می کند.
11974