من خود شخصا کسی هستم که برخوردم با جهان یک برخورد کاملا دانش محورانه (فلسفی – علمی) است، اما با این وجود در این چند دهه زندگی ام اتفاقاتی بسیار نادر و باورنکردنی برای من رخ داده اند که به هیچ وجه من الوجوه بتوسط نظریات فلسفی و یا علمی که آن ها را شناخته، در بابشان تحقیق و یا تدریس می کنم «قابل توضیح دادن» نیستند.
برخی از این اتفاقات آنچنان عجیب و غیرقابل باور هستند که مثلا بگوئیم که هم اکنون از در منزل خارج شده و در سوپرمارکت سرِ کوچه، ملکه ی انگلستان را در حین خرید اسنک نمکی ملاقات خواهیم کرد. این ادعا خیلی عجیب است. اگر کسی آن را ادعا کند و بگوید که رفتم و چنین چیزی را دیدم، همه در عقل وی شک خواهند کرد. اتفاقاتی که برای من نیز افتاده اند به همین میزان و شاید حتی بیشتر غیرقابل باور باشند. حتی اگر کسی به خود من بگوید که چنین چیزی برایش رخ داده است، در دلم به حالش افسوس خواهم خورد.
من این قبیل اتفاقات نادر را که هرچند مدت یک بار برای همه ی ما ممکن است که رخ دهند «تجربیات معنوی انسان» نامیده ام. تجربیات معنوی زندگی رویدادهایی هستند که تحقق شان در ارتباطِ تنگاتنگ با مسئله ی هوش معنوی است. پیشتر در نوشتار دیگری به تبیین هوش معنوی از نگرگاه نظریه ی خود پرداخته بودم.
هوش معنوی همچون سایر واریته های هوش، به فرد صاحب آن هوش این مجال را می دهد که به جنبه هایی از «وجود» بسی بهتر از سایر انسان ها پی ببرد. آنکس که از هوش معنوی بالایی برخوردار است، این امکان را دارد که پدیده ها را بشکل کل نگرانه بنحوی تفسیر کند که مجموع خروجی مداقه ها و برداشت هایش منطبق با حقیقت ماجرا باشد و این معمولا بنحوی رقم می خورد که بشکل منطقی – کلامی قابل توضیح دادن نیست.
من و خط فکری ام هیچگونه انطباقی با مسایل عرفانی نداریم. من متدولوژی عرفانی را دشمن متدولوژی دانش می دانم و هر آنچه را در اینجا مطرح می کنم در یک چارچوب منطقی – تجربی (مشخصا فلسفی – علمی) مطرح کرده و خواهم کرد. تجربیات معنوی انسان در زندگی از آن دست اتفاقاتی هستند که فردِ شاهد نمی بایست که در باب آن ها با دیگران گفتگو کند.
ارایه ی تمثیلی در این باره به درک بهتر مطلب کمک رسان خواهد بود. تجربه ی معنوی یک امر سیال است و امر سیال در هر محفظه ای شکل آن محفظه را به خود خواهد گرفت. این مسئله رُکنی بنیادی از تعریف مواد سیال مایع است. اگر ما آب درون یک ظرف کروی همچون تُنگ را به درون ظرف مکعب مستطیلی دیگری وارد کنیم، شکل آب تغییر خواهد کرد. تا پایان دنیا شکل آب مادامیکه در ظرف دوم است، شبیه به شکل آن در ظرف نخست نخواهد شد.
تجربه ی معنوی نیز همین گونه است. آن تجربه ی معنوی که من آن را تجربه کرده و شکل مخصوصش را از نظر گذرانده ام، مادامیکه در نزد من است، آن شکل و شمایل بنیادی را حفظ کرده و نتیجه اش برای من آن حال ویژه ای است که قدرت وصف آن در زبان وجود ندارد. حال اگر من بخواهم که از این تجربه با دیگران صحبت به میان آورم، همانا در حال انتقال محتوی تجربی خود به ظرف وجودی آن ها هستم.
محتوی قوسی و کروی من در وجود آن ها شکل و شمایل خطی و مکعب مستطیلی به خود گرفته و آن ها براحتی شکل و ابعاد تجربه ی مرا با زوایای راستِ خود سنجیده و قضاوتی در باب آن عرضه خواهند نمود. قضاوتی که سر برآورده از هندسه ی خودشان است، نه تجربه ی من در نهاد من.
نکته ی دیگری که ذکر آن ضروری است کیفیت یکباره بودگی تجربیات معنوی است. تجربیات معنوی برخلاف تجربیات غیرمعنوی (مثلا به جوش آمدن آب در دمای 100 درجه ی سانتیگراد)، یک باره رقم خورده و از این رو آزمایش پذیر نیستند. برخلاف پدیده هایی که ما در علم با آن ها سر و کار داریم، مسایل معنوی تکرارناپذیر و تحقیق ناپذیر هستند از این روست که آن ها را معنوی می نامیم.
هر آنچه که معنوی است از هرگونه تحقیقی فرار می کند زیرا اگر می توانستیم که آن را مورد مطالعه قرار دهیم، دیگر معنوی قلمداد نمی شد. پس راه حل معنویات سکوت در باب آن هاست. هرآنچه که با عقل و تجربه ی آزمون گر آدمی ناهمنوا به نظر آید، بایستی که مسکوت باقی بماند، زیرا که سخن گفتن در باب آن یعنی دِفُرمه کردن آن و نهایتا به بطالت کشیدن ماهیت آن.
در پایان اینکه معنویات و مذهبیات ربط چندانی به هم نداشته و نمی بایست مسایلی هم ارز تلقی شوند زیرا که دومی تلاشی است ….. و ….. برای توجیه آن اولین ناب.
12318 – 12316
بسیار جالب بود مطلبت و موافقم. قلم خوبی دارید و بهتون تبریک میگم…موفق و موید باشید.
درود و سپاس و با آرزوی ناب ترین تجربیات برای شما…
سلام
عالی بود?
“راه حل معنویات سکوت در باب آن هاست”
با درود و احترام
تجربه من در مواجهه با تجارب معنوی، فرو غلطیدن در حالتی از سستی و بی عملی است که وجود انسان متناهی را از زندگی در عالم متناهی غافل می کند.
برای ایجاد این تعادل، چه رویکردی را پیشنهاد می فرمایید؟