عده ی کثیری از آنانی که دل در گرو تعالی این جامعه دارند، متاسفانه از مسئله ای رنج می برند که اسم آن را سندرم «نگاهِ ناظر به گذشته» نهاده ام. اینکه فرد گمان کند که همان نگاه زرتشت، سعدی، مولوی و خیلی نام های قدیمی به زندگی برای خوشبختی فردی و اجتماعی انسان کافی است.
ایشان معمولا در مواجهه با هر پدیده ای دو بیت شعر از این و آن خوانده و سعی دارند که یک پدیده ی نوظهور را با مدل های دیرین حل و فصل کنند. من در خوش نیتی اکثریت ایشان شکی نداشته و اقداماتشان را نیز می ستایم اما آفت نگاه ناظر به گذشته چیزی است که این افراد از آن رنج می برند.
چه کسی گفته است که انسان لازم است که از گذشته خط بگیرد؟ چه لزومی دارد که ما بخواهیم همواره خود را در مسیر گذشتگان حفظ کنیم؟ چرا ما اصلا لازم باشد که ببینیم چیزها در گذشته چگونه بوده و حالا چگونه اند؟ این مقایسه های اشتباه به چه کار آیند؟
……….
ما 200 هزار سال قبل گونه ی قبل از خود (گونه ی هوموایرکتوس) را منقرض کردیم. آن زمان انسان ها نگفتند که این ها یک میلیون و هشتصد هزار سال زندگی کرده اند. جریان پیشرفت وقعی به گذشته نمی گذارد. پیشرفت آن چیزی است که در چارچوب عقل و تجربه ی بشری قابل دفاع کردن باشد حتی اگر با گذشته ی ما بسیار بسیار متفاوت به نظر آید…
12453