در نوشتار جهان بینانه ی «نظم خوب – نظم بد» نشان داده ام که نظم از آن حیث که نظم است، لزوما چیز خوبی نیست و فقط یک نظم متعادل، یک نظم خوب است. اگر در زندگی به رویه های اجرایی مان (فرآیند و فعالیت هایی که پایبندی به آن ها ضامن حیات اخلاقی و بدون آشوب ماست) نگاهی بیاندازیم، خواهیم دید که متاسفانه تعدادی چند از رویه ها و حتی اصولمان تجلی نظم های ناخوب و یا حتی بد در زندگی هستند.
نظم بد آن چیزی است که تعادل وجودی ما را به هم زده و تلاشی در راستای کاهش آشوب است که برعکس آشوب ما را در میان مدت و بلندمدت افزایش می دهد. فردِ سالکِ راهِ کمال و بِه-زیستی لازم است که شکارچی چنین نظم هایی باشد.
مانترایی که امروز برای خود برگزیده ام عبارت «شکارچی نظم های بد» است. قصد کرده ام که امروز (و همه روز) همچون یک شکارچی کاربلد به تمامیتِ رویکردهای نظری و عملی خود نگریسته و هر زمان احساس کردم که جنبنده ای از نوع نظم بد در مقابل من ابراز وجود کرد، با دقت تمام به آن شلیک کرده و آن را شکار کنم.
نظم های بد فرسایشگر تندرستی و رواندرستی ما هستند: آیین هایی خرافی و بدون هرگونه توجیه عقلانی – تجربی که فقط وقت و انرژی ما را مصرف می کنند و در ازای آنچه که از ما می گیرند، چیزی برای عرضه ندارند.
هیچگونه تعادلی بین ورودی و خروجی سیستم چنین نظم هایی وجود ندارد. ما همواره خرج آن ها کرده و همه چیزمان را به پای آن ها می ریزیم اما در عمل خروجی چندانی از آن ها نمی گیریم. نسل این نظم ها را بایستی که منقرض کنیم تا سایر گونه های نظم بتوانند نفس بکشند.
12474