یکی از دوستان گرامی نقل می کرد که در دوران کودکی به همراه جمعی از اعضای فامیل عازم کوهستان شده و در آنجا مشغول کوهنوردی می شوند. کودکان با اشتیاق فراوان سعی می کنند که طبق گفته ی یکی از اعضای فامیل از یکی از صخره های مرتفع آن خطه بالا رفته و بتبع آن مورد تحسین همگان قرار بگیرند.
دوست ما نیز در همان وقت با شور و حال ویژه ای اقدام به فتح صخره ی مزبور کرده و با تمامی تلاش ممکن، خود را به بالای صخره می رساند، اما در کمال بهت و ناباوری شاهد آن است که بزرگ جمع با کراهت تمام بیان می دارد: “اگر تو توانستی که از این تخته سنگ بالا بیایی، احتمالا هر کس دیگری نیز می تواند!” این جمله بشکل لحظه ای گفته می شود اما تشدید آن همچنان پس از این همه سال در گوش این انسان شریف سوت می کشد.
شاید خیلی وقت ها ندانیم که با قضاوت های بی ربط خود در رابطه با دیگران به چه شکلی عزت نفس را در آنان نابود ساخته و اساس شکست های آتی زندگی را برای ایشان رقم می زنیم. نمونه های بسیاری از چشمگیرترین موفقیت های بشری در اثر حضور آموزگارانی دلسوز رقم خورده اند و در جریان این دستاوردهای بزرگ، آموزگار همواره بعنوان مشوق و شاید حتی بتوان ادعا کرد که بعنوان منجی دانش آموز، در کنار او قرار گرفته است.
خود، شخصا بعنوان کسی که بیش از نیمی از عمر خود را به آموزگاری مشغول بوده ام، از نزدیک مشاهده نموده که تا به چه حد، تشویق انسان ها در مسیر یادگیری، بارور کننده ی سرنوشت تحصیلی آنهاست. دوست خوبِ من امروز، فرد کامیابی به نظر می رسد. اگرچه جمله ی آن عضو مثلا بزرگتر فامیل را بعضا با صورت های جدید به خود نهیب می زند، اما کنترل خویش را از دست نداده است.
همه ی آنانی که عزت نفسشان با نظرهای غیرفنی ما به تباهی کشیده می شود، احتمالا به اندازه ی او خوش شانس نباشند، پس لطفا مراقب دهانِ بی موقع بازشونده ی خود بمانید…