برخی ها متاسفانه بر این باورند که حق ها به دو دسته ی کوچک و بزرگ تقسیم شده و آنچه که در زندگی ارزش دارد، تلاش در راستای گرفتن حق های بزرگ است، بنحویکه حق های کوچک زیاد اهمیتی نداشته و تلاش برای زنده کردن آن اتلاف وقت است.
مثلا به همدیگر سفارش می کنند که به دنبال گرفتن باقی پول خود از فروشنده نباشید، اما مثلا اگر کسی در یک معامله ی ملک حق شما را خورد، با وی به بدترین شکل ممکن برخورد کرده و حق خود را تمام و کمال بستانید!!! ولی این گفته ها تماما و از اساس باطلند، زیرا اولا اینکه چیزی به اسم حق کوچک و بزرگ معنا ندارد: حق، حق است… همین حقوق کوچک هستند که جمع شده و حقوق بزرگ را به وجود می آورند، پس این تقسیم بندی، تقسیم بندی نادرستی است.
ثانیا اگر کسی نتواند که حقوق باصطلاح کوچک خود را بگیرد، چگونه قادر خواهد بود که درگیر پروسه ی احقاق حقوق بزرگتر خویش گردد؟! آخر مگر چند بار یک فرد در زندگی درگیر معامله ی ملک می شود؟! ضمنا آیا می توان آموزش غیرپله ای را متصور شد؟! اگر کسی هرگز مبادرت به احقاق حقوق کوچک خود نکرده باشد، آیا زمان کافی را برای تمرین این مسئله مرتبط با حوزه های بزرگ تر، خواهد داشت؟! قطعا خیر!
یاد گرفتن فرآیندی تدریجی است که در خلال آن فرد می بایست با مسائل از کوچک به بزرگ و از شدت و حدت کم به زیاد روبرو گردد. کسی که نمی تواند با آرامش به بغل دستی خود در اتوبوس بگوید که لطفا از حریم خود تجاوز نکند، هرگز قادر نخواهد بود که حقِ از دست رفته ی خود در یک معامله ی سنگین را زنده کند. ایشان احتمالا در آن سطح، بسیار ناشیانه عمل کرده و قطع به یقیین بشکل غریزی از کوره دررفته و نتیجه را نیز بدتر خواهند کرد.
می خواهم در انتها دوباره خاطرنشان کنم که حق کوچک و بزرگ، انگاره ای بی معناست… آنچه که اهمیت دارد ذات حق و نفس احقاق حقوق است که فرد می بایست در خلال زندگی با هر دو آن ها بشکل تدریجی و توامان با بزرگ تر شدن دنیای خویش، بنحو جدی تری آشنا گردد.
حقیقتا حق ستاندنی ست و هیچ ستاننده ای دلسوز تر و بهتر از خود برای خویشتن،وجود ندارد…