برخی ها بر این باورند که نمی توان فکر نکرد. یعنی اینکه گریزی از فکر کردن نیست. ما زمانیکه که فکر نمی کنیم عملا فکر می کنیم که فکر نمی کنیم و این نوعی ادعای خودسلب کننده است.
اگرچه نمی توان فکر نکرد اما آدمی شدیدا به فکر نکردن نیازمند است. وقتی می گوئیم “فکر نکردن” منظورمان فکر نکردن به هر دو شکل خودآگاه و ناخودآگاه آن است وگرنه بسیار پیش می آید که ما بشکل ارادی و خودآگاه تمرکزی بر محتوای فکر خود نداشته باشیم که در آن حالت نیز خللی در اصل مسئله پیش نمی آید و ما همچنان در حال فکر کردن هستیم!
چرا ما دوست داریم که فکر نکنیم؟ این شاید بدآن خاطر باشد که برخی فکرها بعلت جنسشان برای ما آزار دهنده هستند و یا اینکه در آن برهه ی خاص برای آرامش بیشتر محتاج خالی نمودن ذهن خود از هر گونه تصویری هستیم. از اینرو اگر فکر نکردن تا این حد خواستنی و در عین حال ناممکن است؛ حقا می بایست با تکنیکی، جایگزینی برای آن پیدا نمود.
ذهن آدمی دقیقا همچون یک تلویزیون روشن است. تلویزیونی که با عنایت به موارد فوق، “تکمه ی خاموش و روشن” ندارد. از قضا ما چونان بیننده ی این تلویزیون می خواهیم لحظاتی استراحت کرده و آن را تماشا نکنیم، پس چگونه می توان این مهم را محقق نمود؟! ساده است! با تغییر دایمی و سریع شبکه!
اگر شما به سرعت شبکه ها را درنوردید، اگرچه از بیرون بنظر می رسد که شما در حال تماشای تلویزیون هستید اما عملا شما آن را تماشا نمی کنید. بطریق اولی اگر تصاویر ذهنی خود را مداوما و با سرعت تمام بشکل ارادی تغییر دهید، اگرچه در حال فکر کردن هستید، اما عملا فرآیند فکر کردن در شما بشکل واقعی رخ نخواهد داد!
البته این یک اقدام موقتی است و بیشتر به درد لحظات کوتاهی از روز در قد و قامت یک تکنیک مراقبهای (و یا شاید هم ضدمراقبهای) میخورد و نمیتوان آن را بهمثابه فکر نکردن در نظر گرفت اما در صورت تسلط یافتن بدآن حقا که جواب میدهد و در لحظاتی که آدمی به دنبال فکر نکردن است، سطح مطلوبی از حواسپرتی یا distraction مقطعی را ایجاد کرده که بهموجبش افکاری که بدآنها رغبتی نداریم گم و گور شده و محتمل است که موقتا برنگردند (تا بزنگاهی دیگر)…