سلامتی جسم و روان و تلاش برای حفظ آن حقیقتا به ترتیب یکی از شریفترین مواهب و سپس رسالت های زندگی بشری است. خوشی، آرامش و شادی ما آدمیان به درصد بسیار زیادی وابسته به این درستی هاست؛ منظورم تن درستی و رواندرستی است که هر اتفاق دیگری در بستره ی زندگی بر مدار آن ها تحقق خواهد یافت.
هر چیزی در زندگی ما انسان ها می بایست فدای خوشی، آرامش و شادی شود ولی خوشی، آرامش و شادی نمی بایست که فدای چیز دیگری شوند. در این کارزار بهتر است که این مجموعه یک فداگشتگی درونی نیز داشته باشد بشکلی که در آن خوشی، فدای آرامش و آرامش نیز فدای شادی شود و شادی فدای چیز دیگری نشود.
وقتی آدمی همه چیز را برای شادی و شادی را برای خود شادی فدا می کند بشکل مضاعفی درستی تن و روان خود را تضمین می کند. کلید شاد زیستن اخلاقی زیستن است و سلامتی جسم و روان یکی از مهمترین تجلی های شادی است. پس تلاش برای سالم ماندن هم در سطح جسم و هم در سطح روان عملا بنوعی تلاش برای تحصیل شادی است.
در این حوزه، توصیه های بسیاری از سمت کارشناسان سلامت به گوش ما می رسد اما مهمتر از همه ی این توصیه ها درک آدمی از سلامت است. سلامتی مقوله ای کل نگرانه و یکپارچه است. فردی را سالم می دانیم که به درصد زیادی بشکل هارمونیک سازمان یافته باشد. با ادبیات “روابط بنیادینی (دِی دادی)” فرد سالم آن کسی است که تمامی لایه های وجودیش با جهت حرک “کُل” همنوا باشند، همچون یک ساختار بوز – آینشتاینی. یعنی تمامی لایه ها در راستای حرکت کل حرکت کنند و این همان تجلی کل در جز برای حفظ زیرمجموعگی جزء در کل است.
برای این امر لازم است که همگان در گام اول اصل راستی با خویشتن را برگزیده و به ندای اندرونی خود گوش فرا دهند تا ببینند که این هم ساختاری با کل برایشان به کدامین شکل موضوعیت پیدا خواهد کرد.