وقتی دیالوگ بین انسانها شکل می گیرد، جدل های منفی آن ها از بین می رود و این مرحله آنقدر تکرار می گردد که افرادِ درگیر به سطحی می رسند که در آن مخالفتی بین آن ها وجود ندارد. حال در این سطح هر گفتگوی دیگری که بین آن ها رد و بدل گردد، دیالوگ نبوده بلکه دیالوژی است.
دیالوژی آن دست از گفتگوست که در آن مهم نیست که کدام یک از طرفین حرف می زند، هرآنچه را که یکی از آن ها بگوید، گویی که حرف دل آن دیگری را می زند. طرفین گفتگو به آنچنان یگانگی ای در مورد موضوع بحث می رسند که قبل از آنکه حرفی از دهان هر کدامشان بیرون بیاید، آن دیگری آن را حدس زده بنحویکه گویا خودش آن مسئله را بازگو می کند.
دیالوژی آن اتفاق شگفت انگیز و نابی است که شکل درونی آن یعنی فیمابین فرد با خودش کلید گشودن قفل رنج های روانی آدمی است. یعنی آن اتفاقی که خوشی جسمانی، آرامش روانی و شادی روحانی آدمی در گرو آن است.
فردی که با خود به دیالوژی می رسد از شخصیتی قوی و وجودی یکپارچه برخوردار است. چنین فردی دچار تعارض ها و ضدیت های درونی نیست بنحویکه اگر بخشی از وجودش (مثلا خودآگاه) چیزی بگوید، آن بخش دیگرش (مثلا ناخودآگاه) با آن در تضاد و تعارض قرار نخواهد گرفت. این یک دستی اندرونی حصولش در گرو امر دیالوژی است.
دیالوژی جریانی است دایمی بین خودآگاه و ناخودآگاهِ فرد بنحویکه در آن با یگانه شدن این دو، سوژه به اَبَرآگاهی (وجدان) رسیده و به “کل” شبیه می گردد. ابرآگاهی یعنی اینکه فرد می داند که چه می داند و در عین حال می داند که چه نمی داند و با یکی کردن آن ها می رسد به اینکه می داند که چه می تواند و در لحظه می داند که چه نمی تواند. رسیدن به ابرآگاهی از خلال دیالوژی بین بن پاره های وجودی، همانا رسیدن به سطح ….. است…
درود
می تونم بپرسم این تعریف از دیالوژی ( به سطحی از دیالوگ که مخالفتی بین آنها وجود ندارد)را از کدام منبع بدست آوردید؟
برای یک کار تحقیقی نیاز دارم.
درود، نظریه ی اینجانب است.