برای آدمی در مسیر توسعه و تعالی، به مرور زمان، دیگر مرز بین خود و دیگری پاک می شود و انسان جان و جهان دیگری را نیز همچون جان و جهان خود محترم انگاشته و یک کاسه می بیند.
انسان هرچقدر در مراتب فرهیختگی پیشتر رود، خود را بیشتر در جایگاه دیگری و دیگری را نیز بیشتر در جایگاه خود قلمداد خواهد نمود و در این مقامِ عالی، از غم و شادی دیگری به اندازه ی غم و شادی خویش غمگین شده و یا که شاد می شود.
انسانِ خردمندِ فرهیخته و توسعه یافته به درجات بالایی با کل جهان یگانه شده و مرزها در نظرش پاک می شوند و خود را بخشی از یک نظام یکپارچه ارزیابی نموده و نهایتا نیز همچون جزئی از یک کل به یکپارچگی با هرآنچه که بوده و هست نایل می آید.
و این بی شک همان سعادت است که یک انسان بتواند به اندازه ی کل جهان وسعت یافته و از همه چیز سهم ببرد…
تصویر: قاب اهدایی از “اَبا اِباد” گرامی، دوست دانشمند و هنرمندم (که بی شک تصویر خودش در قاب خالیست).