خیلی سال پیش، وقتیکه خیلی جوان تر از حالا بودم عادت داشتم که رشته ی بحث را به دست گیرم و نگذارم لحظه ای محفلی سکوت را تجربه کند. مداوما در حرف همه می پریدم و رسالت من نه اظهار فضل، بل اصلاح تمامی غلط های دستوری، تلفظی، فنی و… جمع بود و با اشتیاقی عجیب این کار را می کردم.
معمولا تلاش هایم به نتیجه هم می رسید و همین به نتیجه رسیدن ها بودند که مرا در این امر مصمم تر می ساختند. این رویکرد دردسرهایی نیز برایم به همراه داشت بطور مثال اسباب حسادت اطرافیان را فراهم می کرد و یا اینکه بعد از مدتی دیگران بسادگی به نقاط ضعف من پی می بردند و متوجه حساسیت من نسبت به غلط ها می شدند و سپس در جایگاهی قرار می گرفتند که بتوانند مرا برنجانند.
در حرف هم پریدن ها یکی از مشخصه های اصلی محافل بی خردان است. حتی اگر در جمعی که تمامی حضارش افراد اهل فضل هستند به این معضل برخوریم، بهتر است در جمع شرکت نکنیم زیرا افراد اهل فضل نیز در برهه هایی در دره هستند و شاید آن برهه، همان روز شرکت در آن جلسه باشد.
نادانان این عادت زشت را بسیار از خود بروز می دهند. جمع ایشان همچون طویله ایست که بهایم بی اعتنا به عرعرهای یکدیگر از خود صداهایی به موجب اقناع سایق های غریزی خود سر می دهند.
در حرف هم پریدن ها عمدتا از سر اظهار فضل است. فردی که در جمع به جایگاه معرفتی خود واقف است، سکوت می کند و لزومی نمی بیند که مداوما گفتگو کند و این دیگران هستند که برای خارج نمودن وی از سکوت پرسش خواهند کرد و چون قصدشان شنیدن صدای مبارک اوست، حداقل برای رسیدن به قصد خود، خودخواهانه سکوت خواهند کرد.
البته فرد فاضل نیز می بایست جانب اعتدال را رعایت کند و پرگویی نکند زیرا که سریعا موجودی فضل فروش قلمداد خواهد شد. در جوانی در حرف دیگران می پریدم و حالا مداوما در حرفم می پرند با این تفاوت که قصد اصلاحم را ندارند…
مرا یادِ این عبارت انداخت:
” هر که در پيش سخنِ ديگران افتد تا مايه ی فضلش بدانند، پايه ی جهلش بشناسند. ”
( سعدی – گلستان )