اگر نتوانیم که مصایب زندگی را با لبخندی بر لب تاب بیاوریم، انگار که اصلا آن ها را تاب نیاورده ایم، زیرا گذران این مسیر بدون لبخند؛ گویا اصلا گذرانی در کار نبوده است! هیچ چیز نباید در این جایگاه باشد که شادی ما را از چنگ ما به در آورده و ما را در محنتکده ی زندگی با اشک های روان بر گونه ها واگذارد.
رویکرد غلطی در افراد زیادی از جمعیت انسانی وجود دارد که بر سر شادی خود معامله می کنند. این ها شادی خود را در گرو چیزهای بیرونی قرار می دهند، مثلا می گویند: “اگر فلانی دست از سر زندگی من بردارد، آن زمان من شاد و خوشحال خواهم شد و به همگان ثابت خواهم کرد که شادی چیست!”
این جمعیت افراد (که تقریبا همه ی ما را شامل می شود) از درک این نکته غافلند که اگر فلانی شرش را از زندگی ما کم کند، بهمانی های دیگری (بقول مَثَل انگلیسی: دقیقه ای یکی شان متولد می شود!) آنجا حضور خواهند داشت.
این افراد ممکن است حتی بگویند: “اگر فلان مشکل در زندگی ام نبود، مثلا اگر خانه ای آرام به دور از مصایب هر روزه داشتم، آنگاه شادترین انسان روی کره ی زمین می شدم!” اما فراموش کرده اند که خانه ی آرامِ بزرگ هم نگهداری می طلبد، حضور خدمتکار و سر و کله زدن با تعمیرکاران وَ وَ وَ!
قدیمی ها در ایران می گفتند: هیچ گلی بی خار نیست (بجز گل های سمّی)! گویا موقعیت هایی که خیلی آرمانی خوب بنظر می رسند، دَرِشان چیزی مشکل دارد، بعبارتی خوبتر از آنند که واقعیت داشته باشند.
اگر ما در پوست کف پای خود در اثر فرو رفتن سوزن دردی احساس نکنیم، گویا مشکل از پای خود ماست. گویا آن پا توجه ویژه می طلبد، زیرا ممکن است آن را روی هر چیزی گذاشته و سلامت آن را به تباهی بکشیم. گویا مدتی بعد باید قطعش کرده و دورش بیاندازیم زیرا این وضعیت بی دردی آن، خودش درد بزرگی است.
این بار که خاری در کف پای ما در جاده ی زندگی فرو رفت، بخاطر اینکه درد می کشیم، لبخند بزنیم و مسیر را با احتیاط بیشتر به انتها برسانیم که در غیر اینصورت باید کنار بکشیم و مسیر نرفته باقی خواهد ماند…
“درد بی دردی علاجش آتش است”!
تحمل مصایب با لبخند همیشه میسر نیست ولی در مواردی که توانسته ام مصایب را با لبخند سپری کنم البته راحت تر گذشت . مواقعی هم در مورد مسایل یا افرادی استکه جدای از بدی،خوبی هایی هم داشتند یا همچنان دارند ، اینها رو هم میشه راحت تر با لبخند گذراند.
سپاس از جناب دی داد عزیز