دی داد

موقعیت:
/
/
نمونه هایی از مغالطات منطق غیرصوری (157-004)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1395-02-24

نمونه هایی از مغالطات منطق غیرصوری (157-004)

مغالطه ها و پارادوکس هایی که در طول تاریخ به ذهن بشری خطور کرده اند، بطرق متفاوت و در نواحی مختلف با نام های گوناگون صورت بندی و متعاقبا ثبت و ذخیره گشته اند. من در این نوشتار قصد دارم که به چند مورد از آن ها با صورت بندی و نام گذاری خود بپردازم. این موارد عبارتند از:

الف) مغالطه ی استثناء (Fallacy by Exception): این مغالطه به شکل زیرکانه ای بتوسط برخی از جدل کنندگان در حین مباحثه مورد استفاده قرار می گیرد. در این مغالطه، طرف مغالطه کار استثنای گزاره ی مطروحه بتوسط طرف دیگر جدل را مطرح کرده و بدین وسیله سعی در باطل نمودن ادعای وی می کند.

{بعنوان مثال، طرف اول می گوید: تمامی فلزات در دمای اتاق جامد هستند. طرف دوم (مغالطه گر) بلافاصله اِشکال می کند که: خیر! جیوه فلز است و در دمای اطاق مایع می باشد. پس ادعای شما غلط است.} همانطور که مشاهده می کنید این نحو از استدلال به بغلط انداختن طرف مقابل و بحث منتهی می گردد. اگر طرف مغالطه کار به طرف اول بحث اجازه می داد، وی احتمالا جمله ی خود را بدین نحو اصلاح می نمود: {تمامی فلزات در دمای اطاق جامد هستند بجز برخی استثنائات مثل جیوه.}

همانطور که می دانید تمامی قوانین علمی از انجا که با مباحث ممکن و محتمل سر و کار دارند، بنوعی مشمول اصل استثناءپذیری می باشند، از اینرو ممکن است که گزاره های علمی ما که از آن ها در جدل استفاده می کنیم بنوعی بتوسط رقبای ما از خلال پیدا کردن آن استثنائات ممکن مورد حمله قرار بگیرند. مغالطه با توسل به اسثناء قضیه ی مطروحه، کلک رایجی در جدل هاست که اصحاب فن می بایست برای برملا نمودن توسل زیرکانه ی رقبا به آن، این مطلب را مدنظر خویش داشته باشند.

ب) مغالطه ی بیشینه سازی: در این مغالطه عمدتا طرف مغالطه کار ادعا و یا رای طرف دیگر را ابتدا بیشینه کرده، یعنی به عبارتی از آن افراطی ترین حالت ممکن (اکسترممِ تفسیر / وضعیت ممکن) را مستفاد کرده و سپس بطلان آن را به رخ می کشد و از این طریق قصد دارد که رای صادر شده بتوسط طرف اول (دیگر) را باطل نماید.

{بعنوان مثال، یکی از والدینِ نگران دانش آموزان مدرسه در جلسه ی اولیا و مربیان می گوید: ما نگران وضعیت تغذیه ای فرزندانمان در این محل آموزشی هستیم زیرا کیفیت خوراکی های ارایه شونده در بوفه ی مدرسه مطلوب نیست. طرف دوم (فرد مغالطه گر) که از قضا بوفه چی مدرسه بوده و در جلسه نیز حاضر است، سپس پاسخ می دهد: اصلا می فهمید چه می گویید؟! شما می خواهید که بچه ها در مدرسه از گرسنگی بمیرند و ساعت ها بدون خوراکی گشنگی بکشند؟!} همانطور که مشاهده می کنید در این مورد بوفه چی قصد دارد که با بیشینه کردن یا بعبارتی با انگشت نهادن بر ماکسیمالِ نظر طرف اول، رأی وی را غیرعقلانی و باطل جلوه دهد که دوستان اهل فن می بایست نسبت به این حقه گوش به زنگ باشند.

ج) مغالطه ی انتساب رأی غلط: در این نوع از مغالطه، طرف مغالطه کار در حین جریان بحث، موضع اشتباهی را به طرف دیگر بحث نسبت داده و سپس سعی می کند که با کوبیدن آن موضع، اعتبار موضع اصلی فرد مقابل را در حین بحث از بین ببرد.

{بعنوان مثال، طرف اول در جملات پیشین خود مدعی بوده است که حامی حقوق کودکان است، سپس طرف دوم برداشت نادرستی از ادعای طرف اول را بشکل عامدانه ای به وی طی یک مانور کلامی نسبت داده و مثلا می گوید: شما خودتان با زبان مبارک خودتان فرمایش کردید که طرفدار فرار کودکان از دست والدین و رها شدن آن ها در کوچه و خیابان هستید، من می خواهم مخالفت خود را با این تز وحشتناک شما در این مجال بیان کنم…} مشاهده می کنید که طرف مغالطه کار چگونه تز نادرستی را عامدانه به طرف مقابل نسبت داده و سپس با آن مقابله می کند به امید اینکه با کوبیدن آن رای غلط منتسَب بتواند بحث طرف مقابل را از اعتبار بیاندازد.

د) مغالطه ی بروز انقلابات احساسی (بویژه عصبانیت): گاهی پیش می آید که در حین جدل ها فرد مغالطه کار با شنیدن رای طرف مقابل بشدت عصبانی می شود. اگر جنس این عصبانیت نوعی خشم سرد و نمایشی باشد، می تواند نوعی مغالطه ارزیابی گردد. ایشان با این قصد عصبانی می گردد که ترحم طرف مقابل و یا ترس آن را برانگیزد و بدین ترتیب در نزد شاهدان جدل بعنوان چهره ی پیروز شناخته شود، چون آن ها احتمالا گمان کنند که حق با وی است که تا بدین حد عصبانی و منقلب می گردد. مادامیکه ما بشکل منطقی در جدل حاضر هستیم، با رعایت ادب به افاده ی نظرات خود ادامه داده و نمی بایست که از حرکات نمایشی، خللی در روند جدلمان حادث گردد. در برخی نمونه های دیگر، طرف مغالطه کار بجای عصبانیت، دلخور، متوقع و یا گریان ظاهر خواهد شد که در مورد آخر می توان اسم مغالطه را به مغالطه ی اشک تمساح تغییر داد.

ه) پارادوکس ساعت شلوغی: این پارادوکس را می توان بدین طریق صورت بندی کرد: هر چه زودتر بروی، دیرتر می رسی و هر چه دیرتر بروی، زودتر می رسی. این پارادوکس و نام آن ریشه در پدیده ای شهری دارد. در ساعات شلوغیِ بعد از ظهر که همگان از سمت محل کار به سمت منزل در حرکتند، بعنوان مثال ترک اداره در راس ساعت 17 بمنزله ی زودتر رسیدن، نیست. مثلا کسی محل کار را در آن ساعت ترک می کند ولی ساعت 19 به منزل می رسد، همکار دیگری در همسایگی وی محل کار را هجده و سی ترک می کند و 19 به خانه می رسد (البته بطور تقریبی) یعنی کاری یکسان برای یکی 2 ساعت بطول می انجامد ولی برای دیگری نیم ساعت. این پارادوکس را می توان در شرایطی به کار برد که تلاش بیشتر، نتیجه ی کمتر و تلاش کمتر نتیجه ی بیشتری خواهد داشت. در سازمانی که تنبل سالاری حکمفرما باشد، می توان در حین استدلال به این پارادوکس رجوع کرد:

{بعنوان مثال، در یک اداره ی ….. وطنی افرادی که بعنوان مدیر مشغول به کار هستند، هر چه پست سازمانی بالاتری دارند، کمتر کار می کنند. در این حالت می توان گفت که: در این اداره گویا پارادوکس ساعت شلوغی بر روابط حکمفرماست. هر چه بیشتر حقوق بگیری، کمتر کار می کنی و بالعکس!}

نکته ای که در پایان این نوشتار (که می توان آن را مطلبی در مبحث منطق غیرصوری (Informal Logic) به حساب آورد)، بیانش حایز اهمیت است این است که: در تمامی این مغالطه ها اراده ی طرف خاطی شرط است. اگر کسی سهواً به این روش تمسّک جوید از نام مذموم مغالطه کاری مبری است بشرطیکه بمجرد آگاهی از آن، راه احسن جدل را پیش بگیرد.

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها