یکی از رموز کامیابی به چالش کشیدن خویشتن است. فرد می بایست که بتواند باورها، نگرش ها، طرز تلقی ها، استانداردها و در یک کلام، رویه های خود را به چالش کشیده و هر زمان آماده ی این باشد که در راستای تکاملشان تغییراتی در آن ها ایجاد کند.
اگر باوری کلی به تو می گوید که فلان چیز چنین است و چنان است و برخورد ذهنی تو با آن می بایست که بدین طریق ویژه باشد، آنگاه وقتی این باور و برخورد خود را به چالش می کشی و جور دیگری نگاه می کنی و برخورد متفاوتی می کنی، احساس رهایی و قدرت می کنی و در نزد خود گمان می کنی که فردی چالش طلبی!
البته این بدان معنا نیست ما رویه هایی را که در صحتشان کمترین شکی نداریم در موقعیت های خطرناک به چالش کشیده و امنیت خود را بخطر اندازیم، بلکه این اصل در رابطه با چیزهایی است که هنوز تکامل حداکثری خود را طی نکرده اند. این به چالش کشیدن ها یعنی خارج شدن از حریم امن و تجربه ی جهان های جدید.
همیشه جنبه هایی از جهان از نظر ما پنهانند و این خروج از حاشیه ی امنیت می تواند حرکتی در راستای دیده شدن این جنبه ها باشد. ببینیم و تجربه کنیم و از سر این دیدن و تجربه کردن بهتر و کاملتر شویم. من خود شخصا فردی محافظه کارم. محافظه کار بودن این حُسن را دارد که در موقعیت های ناآشنا کمترین خسران را به بار آوریم. البته هر چیزی از منظر دیگر می تواند بنحوی دیگر تفسیر شود. تفسیر دیگر آن می تواند از دست دادن شانس ارتقا و پیشرفت در همین دست موقعیت های ناآشنا باشد.
مثل همیشه من رویکرد تعادلی را توصیه می کنم زیرا که تعادل را مترادف کمال می دانم. پس انتظار می رود که این به چالش کشیدن های تکامل خواهانه همگی بشکلی متعادل و متوازن رقم خورند تا ضرری سترگ تحمیل نشود. این دست به چالش کشیدن ها راز تکامل رویه هاست. باید بتوان رویه ها را در عین جدی بودن، جدی نگرفت، باید هم پایبند بود و هم عذاب نکشید. باید گوهر اراده که مادرِ صفت آزادی در ماست همواره در این مسیر بدرخشد.