دی داد

موقعیت:
/
/
اختیار (007-007)
راهنمای مطالعه

نویسنده: دی داد

1395-03-13

اختیار (007-007)

(آزادبودگی / رهابودگی / Free Will)

اختیار یک توهم است! تلاش من در این نوشتار این خواهد بود که نشان دهم چگونه مفهوم اختیار پنداری نسبتا پوچ بیش نیست! آدمی مجموعه ای از اتم هاست که در حرکات خویش همگی بلااختیار هستند، زین سبب کل این مجموعه (یعنی آدمی) نیز توده ای بی اختیار خواهد بود.

ما می توانیم حرکات اتم ها را بمدد قوانین فیزیک محاسبه کنیم اما این محاسبات برای مجموعه ی این اتم ها (یعنی آدمی) محاسبه ی بیشمار معادله خواهد بود که با قوای امروزی اَبَررایانه ها، ما (در صورت داشتن شرایط اولیه ی همه ی این محاسبات) به میلیون ها سال زمان نیاز خواهیم داشت! پس راحت تر است بپذیریم که انسان اختیار دارد و این اختیار را در روان شناسی چونان یک نظریه ی سودمند بجای فیزیک مورد تحلیل قرار دهیم.

پس اگر اختیار نیست، جبر بر ما حاکم است. در این جا قصد دارم که به توصیف این جبر بپردازم. اگرچه ما در جبری قهری زیست می کنیم اما کیفیات و غایات این جبر بر ما پوشیده است. می توان گفت که این جبر حاکم نوعی جبر مجهول است یعنی اینکه ما نمی دانیم که جبرا چه از ما سر خواهد زد. یک جبر مجهول منطقا به مثابه یک اختیار نسبی نزد آدمی ادراک می شود! همین و دیگر هیچ!

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
م م
م م
7 سال قبل

مشکل فلاسفه اینکه میان خودشون تعاریفی مثل اختیار و جبر رو تعریف می کنند بعد دنبالش می گردن.در صورتی که باید اول مشاهده کنند بعد تعریف کنند.همین کار را هم برا ی تعریف ….. . برای تعریف تعریف! و غیره می کنند.هیچ حقیقت مطلقی نمی تواند باشد و نمی تواند نباشد.بعضا بعضی از تعاریف در برخی زبانهای دیگر وجود ندارد!!!!

دی داد
7 سال قبل
پاسخ به  م م

بعضا افرادی سطحی پیدا می شوند که بخواهند رویکردهای نظری (فلسفی) در علم را مورد کم لطفی قرار دهند. من خود شخصا افرادی را دیده ام که به ظن خودشان رویکرد محضا علمی داشته و بموجبش از هر آنچه که غیرآزمایشگاهی است، رویگردان بوده اند. بدون شک این جهت گیری های ناقص ریشه در ضعف ایشان در داشتن تصویری جامع از حوزه ی مربوطه داراست.

در هر حوزه ای از علم، علم از نظریه ی صرف (مداقه ی فلسفی) می آغازد. این بدآن معناست که ما نظریه پردازی های صرفا نظری را سنگ بستر پژوهش علمی خود قرار داده و سپس به کمک آزمایش و مشاهدات تجربی آن ها را کامل می کنیم. بطور مثال در حوزه ی روانشناسی، بدون مطالعه ی نظری (فلسفی) روان، مطالعات بالینی و یا زیستی ره به جایی نخواهند برد. ما تا زمانی که نخست روان را بشکل نظری مطالعه نکرده باشیم، قادر نخواهیم بود که برای مطالعات خود اساس زیستی پیدا کنیم. بدون مطالعات نظری در این باره، ما اساس زیستی چه چیزی را پیدا خواهیم کرد؟!

این ادعا مثل این می ماند که کسی با اعتماد به نفس تمام پای خود را در یک کفش کرده و در مقابل جمع حیرت زده فریاد زند که: “من به انبار خواهم رفت و آنچه را که نمی دانم چیست پیدا کرده و با خود خواهم آورد!!!” همه ی عاقلین جمع به این گفته با نگاه لطیفه خواهند نگریست. پیدا کردن آنچه که نمی دانیم چیست، ممکن نمی باشد و بر اساس همین اصل است که من تاکید می کنم، پی بردن به قوانین حاکم بر هر جنبه ای از این جهان پهناور بدون داشتن پیش فرض های نظری (فلسفی) ممکن نخواهد بود.

علم و تکوین آن حقیقتا به این گونه نیست که ما بدون اینکه پیش فرضی نظری (فلسفی) در رابطه با آن داشته باشیم، به صرف آزمایش، خود به خود تحقق یابد. اصلا پژوهشگر علم در آزمایشگاه صحت و سقم چه چیزی را امتحان خواهد کرد؟! مگر نه اینکه ما در آزمایشگاه چیزهایی را به بوته ی آزمایش می گذاریم که قبلا در ساحت نظر در رابطه با آن ها گمانه زنی کرده ایم؟! “آزمایش برای آزمایش” و یا بهتر است بگویم “آزمایش بدون چارچوب نظری” حرکتی از اساس عبث است. گمانه زنی در رابطه با جهان حرکتی از پیش از آزمایش بوده و بر آن تقدم دارد و این گمانه زنی ها چیزی جز حرکت های نظری نیستند.

حتی با یک نگاه اجمالی به تاریخ علم می توان شاهد بود که همواره نظریه بر آزمایش مقدم است و آن هایی که صرفا بر طبل مشاهدات تجربی علم می کوبند، قصد کرده اند که یک پا و لی لی کنان این رَه طولانی را بپیمایند. من خود بر این باورم که اصالت روش های نظری (فلسفی) بیشتر بوده و آن هایی که نگاه نظری به علم دارند همانا بزرگترین دانشمندان علومی هستند. فیزیک نظری یکی از پیچیده ترین حوزه های علمی بوده و دانشمندان تراز اول به این حوزه پرداخته اند. اصطلاح Superscientist یا اَبَردانشمند را که می توان برای تعداد محدودی از دانشمندان حوزه ی فیزیک به کار برد، در وصف همین دانشمندان حوزه ی فیزیک نظری بوده است.

این مسئله را می توان به سایر حوزه های علم نیز تعمیم داد. پس بطور کلی می توان نتیجه گرفت که پیدا کردن آنچه که نمی دانیم چیست، ممکن نیست. این مسئله خود را در برنامه ریزی ها نیز به خوبی نشان می دهد. برای رسیدن به یک نقطه بر روی زمین، نیازمند یک نقشه بر روی کاغذ هستیم. تا نقطه ای روی نقشه ی کاغذی مشخص نباشد، رسیدن به آن نقطه بر روی زمین ممکن نخواهد بود. رویکردهای نظری همچون نقشه های راه این شانس را برای محققین تجربی به دست می دهند که بدانند در آزمایشگاه به دنبال چه چیزی باشند.

من دغدغه ی بسیاری از دوستانی که این چنین افراطی به دنبال زدودن پیکره ی علم از مسایل خرافی و شبه علم هستند را درک کرده و این روحیه را می ستایم اما این انگیزه ی خیر در راستای پالودن تنه ی نحیف علم از چرک و ریش نبایستی باعث شود که علم در زیر دستان نخراشیده ی ایشان زهوار در رفته شده و در خود بشکند. هیچ دلاکی آنچنان نیرو در کیسه کشی به کار نمی بندد که استخوان مراجع را بشکند و اگر چنین کند قطع به یقیین، دلاک خوبی نیست.

هرگونه رویکرد صحیحی احتمالا یک رویکرد متعادل است. تعادل بر نوعی بالانس استوار است و هر آنچه که در راستای ایجاد نمودن این بالانس به کار آید، مقوله ای ارزشمند است. رویکردهای نظری (فلسفی) بخوبی قادرند که بالانسی در پژوهش های لابراتواری به وجود آورند و این یعنی اینکه دارای وجودی بر حق اند!

- س. ح.
- س. ح.
2 سال قبل
پاسخ به  دی داد

یک کتابچه ی فلسفی در باب علم نگارش شد .