(Depression)
افسردگی از آن دست مقولاتی است که تا کسی گرفتار آن نشده باشد هرگز به درک درستی از آن نایل نخواهد شد. در جایی گفته بودم که افسردگی زمانی متولد می شود که عزت نفس بمیرد. اگرچه این جمله تاحدودی امروزه نیز مرا اقناع می کند، اما من خود بعنوان کسی که افسردگی را بشکل جدی در مدتی نسبتا طولانی تجربه کرده ام، می خواهم علت اصلی این ناراحتی آزاردهنده را شفاف تر کنم.
جدا از هرگونه دلیل علمی که می توان برای این مسئله برشمرد، من می خواهم دلیل فلسفی خویش را با جانمایه ی روانشناسی نظری ارایه دهم. طبق یافته های تجربیِ من، مهمترین دلیل در شکل گیری افسردگی ساخت آگاهی افراد است. ساخت آگاهی همانا مجموعه ای از مدل های ذهن – روان آدمی است که فهم آدمی نسبت به موقعیت های مختلف را رقم می زند.
یک ساخت آگاهی شکل گرفته مبتنی بر عقاید و خرافات مهمترین نقش در شکل گیری روان رنجوری هایی خواهد داشت که معلول مستقیم آن افسردگی است. کوتاه سخن اینکه تنها با یک ساخت آگاهی دانش-محور می توان قربانی افسردگی نگردید.
درود
آیا غم را دخیل و یا تاثیر گذار در افسردگی می دانید؟
درود بر شما!
در آراءِ اینجانب “غم” واژه ی سِتُرگی است که عمده ی گفتمان فلسفی و جهان بینانه ی من حول آن شکل می گیرد و چنین غمی اساسا یک مقوله ی هستی شناختی است، پس اگر منظور شما چنین غمی است، لازم است که برای گرفتن پاسختان به مجموعه نوشته های مربوطه رجوع کنید.
اما اگر منظور شما غم به مثابه یک احساس ناخوشایند روانی است، باید عرض کنم که غم و افسردگی ملازم هم بوده و با هم نوعی سیکل معیوب را تشکیل می دهند بطوریکه افسردگی غم می زاید و غم زاییده شده نیز افسردگی را تداوم می بخشد و این چرخه خود را از خلال این قسم بده بستان های دو-سویه وسعت می بخشد…
سپاس از پاسخ شما.
بله با توجه به ذهنیتی که از جنس “غم” در خوانش نوشتارهای جهان بينانه تان در خود داشتم،مشخصا خواهان این مسئله بودم که آیا آن غم می تواند در این شکل از افسردگی دخیل باشد…
اگر تلاشی برای کاستن آن غم خاص نشود، معلول آن در طولانی مدت می تواند شامل افسردگی نیز باشد…
افسردگی مسئله ای روان/تنی/ اجتماعی است که جنبه اجتماعی آن ساحت های سیاسی و فرهنگی را نیز در بر می گیرد. بسیاری از زیباترین و علمی ترین جانهای بشری نیز در طول قرون معاصر درگیر این بیماری بوده اند افرادی مانند فروید، داروین، مارکس و دیگرانی که حافظه ام توان یادآوری آنها را ندارد نیز درگیر این مسئله بوده اند ، بنظرم افسردگی آمیخته با سرشت بشر امروز است و صرف انتخاب یک سبک خاص زندگی، ما را از آن خلاص نمی کند.
درود بر یونس باریک بین!
نخست) یک اعتراف: همانطور که شاهدی علیرغم میل باطنی ام مجبور شدم که چند کلمه ای از طلیعه ی دیدگاه شما را حذف کنم زیرا بیش از حد مهیب نگاشته شده بودند، دقیقا مثل اینکه بخواهیم برای شکستن یک گردو از یک کیلوگرم دینامیت استفاده کنیم.
دوم) یک موافقت: افسردگی همانطور که شما فرمودید مقوله ای چندوجهی است و دقیقا به همین دلیل بود که بنده در ابتدای احتجاجات خود عرض کرده ام “جدا از هرگونه دلیل علمی که می توان برای این مسئله برشمرد” و این یعنی اینکه در اینجا قصد نداریم که به این دست دلایل بپردازیم زیرا که خود مخاطب آگاه با مطالعه ای مختصر قادر است به مجموعه ای بسی کامل در این حوزه دست پیدا کند.
سوم) یک امتناع: در اینکه برخی از بزرگترین فلاسفه و دانشمندان تاریخ خود به افسردگی مبتلا بوده اند شکی ندارم اما از این نکته غافل نباش که داشتن دانش و بکار بستن آن پیکره ی دانشی در سطح زندگی شخصی حقیقتا مقولاتی مجزا هستند. من می توانم یک طبیب حاذق فوق متخصص سرطان ریه را به شما نشان دهم که خود بشکلی سنگین سیگار می کشد. برای درک این نکته که دانایی لزوما به کردار منتهی نمی شود، شما را به خواندن نوشته ی دیگری از خودم که پیوند آن را در ذیل این بند آورده ام، دعوت می کنم:
http://www.daydaad.com/?p=2033
در ادامه جا دارد بیان کنم که بسادگی می توان لیستی به درازای لیست شما از اندیشمندان شاد نیز تهیه نمود، اگرچه خود بر این باورم که این دست لیست نوشتن ها دردی از اصل مسئله دوا نکرده و کلا مقولاتی علی السویه هستند…
چهارم) یک مخالفت: افسردگی صرفا مختص این روزگار نبوده و چیزی به قدمت حیات گونه بشری است. همانطور که دل درد نیز محدود به این دوره زمانه نمی باشد. در رابطه با سبک زندگی هم خدمت شما عارضم که تغییر سبک زندگی از طریق تغییر ساخت آگاهی بی شک مهمترین راه رهایی از این وضعیت دردآور در آدمی است…
پنجم) یک سپاسگزاری و برخی اطلاعات تکمیلی: از شما بجهت وقتی که برای خواندن نوشتار ها مصروف می کنی ممنونم، فقط بخاطر داشته باش که مجموعه ی دفتر هفتم که نوشتار افسردگی نوشتار بیست و پنجم آن است، یک مجموعه ی “سیصد و شصت و شش” نوشتاری در باب تاملات شخصی و روزانه ی اینجانب در خلال سال 91 در پیرامون موضوعات پراکنده ی از پیش انتخاب شده است و قصد از نوشتن آن ها اصلا و ابدا تدریس حوزه های مختلف دانش نبوده است، پس اگر شما مایل به خواندن نوشتارهایی با تِم روانشناسی نظری هستی، شما را به پیوندهای زیر ارجاع می دهم که هم اکنون در سایت بارگذاری شده اند:
http://www.daydaad.com/?page_id=395
http://www.daydaad.com/?page_id=1115
http://www.daydaad.com/?page_id=1346
در پایان، با آروزی بهروزی و شادی روزافزون برای شما، دوست خوب…
دی داد
با سلام به جناب دی داد
اول اینکه باید بگویم به سبکی از نقد علاقمندم که بی محابا می تازد، ما انسان ها در عرصه عمل آنچنان به تکلف آلوده ایم که به عنوان یک آرمان شخصی آرزومندم که عرصه نظر کاملا از آن مبرا باشد. اصولا تاختن به نظرات خود و دیگران را دوست دارم چرا که به نظرم تنها راه تعالی و تصعید در تاختن بی قید و شرط است و تقریبا هر چه در این زندگی آموخته ام از قبل انتخاب این روش بوده است: نقدی کاملا غرض ورزانه که هدف آن تعالی در حیطه نظر است و لا غیر. سالهاست به خصلت جستار نویسی (فشردگی و جامع الاطراف بودن) دل بسته ام و امیدوارم شما هم در این عرصه موفق باشید چرا که رگه هایی از حقیقت درکارتان مشهود است، اصلا می توان گفت که به قول خیام چیزی رفیع تر از کلام در دنیا وجود ندارد و بزرگترین دغدغۀ من هم در حال حاضر زبان است، زبانی که با تمام محدودیت های خود به بهترین و آرمانی ترین شکل ایده مورد نظر را همرسانی کند.
و اینکه غرض از تاختن به جستار شما نمایاندن شکاف و فاصله ها ی جا خوش کرده در دل متن بود، البته نه به قصد پر کردن آنها که کاری تا منتهای درجه عبث است، بلکه به عکس به جهت تاکید بر آنها به عنوان تناقضاتی است که بشر متمدن تا ابد با آنها دست به گریبان است.
و در آخر ممنون از التفات همدلانه شما.
با درودی دوباره بر شما!
یونس جان، با فرمایشاتتان موافق هستم.
در رابطه با سعی مشهود و مثال زدنی شما در تمرین خوب نوشتن، مایلم که نوشتار ذیل را خدمتتان تقدیم کنم:
http://www.daydaad.com/?p=587
در پیرامون سبک انتخابی تان هم به شما تبریک می گویم زیرا که من هم به این مسئله باور قلبی دارم، همانطور که در نوشتار زیر می بینید:
http://www.daydaad.com/?p=1897
و در رابطه با تکلف پوچ سطح زندگی نیز شما را به خواندن نوشتار ذیل دعوت می کنم:
http://www.daydaad.com/?p=777
دغدغه ی شما در رابطه با مسئله ی زبان را می ستایم و خدمتتان عارضم که بنده نیز در این مسئله همرأی شما هستم. مِن باب این مسئله نیز لازم می بینم که بدین وسیله تاملات خود را از نظر شما دوست باریک بین بگذرانم:
http://www.daydaad.com/?p=2076
http://www.daydaad.com/?p=1891
http://www.daydaad.com/?p=1303
منتظر سایر نگرگاه های ارزشمند شما خواهم بود…