(مردمان)
می توان بشر را در عالم فلسفه به دو شکل تعریف کرد! یک) تعریفی که در آن ماهیت بشر بر موجودیتش مقدم است. ما این تعریف را تعریفی از-پیشی (A Priori) می نامیم. این تعریف ناظر بنوعی قرائت آرمانگرایانه از مفهوم بشر است و بشکلی عقلگرایانه دست به ارایه ی تعریفی جامع و عمدتا کمالگرایانه می زند. این چنین تعاریفی معمولا فقط و فقط برای فلاسفه ای چون من جذاب هستند و برای عموم مردم هیچگونه جذابیتی ندارند!
دو) تعریفی که در آن موجودیت بشر بر ماهیتش مقدم است. ما این تعریف را تعریفی از-پسی (A Posteriori) می نامیم. این تعریف ناظر به نوعی قرائت وجودگرایانه از مفهوم بشر است و بشکلی رمانتیستی (ناخردورزانه) دست به ارایه ی تعریفی ادبی و عمدتا احساس محور می زند. این چنین تعاریفی معمولا هرگز و هرگز برای فلاسفه ای چون من جذاب نیستند و فقط برای عموم مردم کاملا جذابیت دارند!!!
من قایل به هم ارزی ماهیت و موجودیت مفاهیم و دراین مثال خاص مفهوم بشریت هستم. بشر هست چون ماهیتی دارد و بشر ماهیتی دارد از آنجاییکه هست! بشرِ این چنینی یک بشر تعریف شده بمدد عقل و هنر است…