اوایل تشکیل ….. تهران هم از جانب خودم و هم از جانب سایرین به این نتیجه رسیده بودیم که فرآیند تفکر بنوعی در یک چارچوب ممکن است. این چارچوب که همچنین شبیه به قفسه ی یک کتابخانه است، شرایطی را مهیا می کند که بتوانیم چیزها را دسته و رسته بندی کنیم و بمحض نیاز بتوانیم بدانیم که هر یک را در کجا بیابیم.
عملا چارچوبِ تفکر، طرحی کلی و قاطقوریایی شده برای تفکر مهیا می کند. البته چارچوب ها تا حدودی خلاقیت متفکر را سلب می کنند و این از آن جهت است که اندیشمند تلاش می کند که پدیدارهای گونه گون را در مدل خویش تعبیر و تفسیر کند و صد البته که مدل وی محدودیت هایی را داراست. از اینرو همواره پایبندی به چارچوب ها و تلاش به حفظ شاکله ی آنان، تهدید کننده ی ابداعات در ساحت اندیشه است.
با عنایت به مطالب فوق الذکر مقوله ی فرگشت و یا تکاملِ چارچوب ها از اهمیت بسزایی برخوردار است. چارچوب ها در ابتدای امر با کسب مفروضات و معلومات جدید فروریخته و بشکل کاملتری ساخت پیدا می کنند. این فرآیندِ معرفت شناختی تکوینی آن قدر رخ خواهد داد که چارچوب ها به سطح تزلزل ناپذیری تکامل بیابند…
{چارچوب تیغ دو لبه است. از یک سو تفکر را ممکن می کند و از طرف دیگر آن را محدود…}
موفق باشید ?
ما چه بخواهیم وچه نخواهیم چار چوب ها در تفکر ما نقش بسزایی دارند به نظر من بهتر است آنها را بشناسیم
موافقم…