برخلاف ادعای تجربه گرایانِ افراطی که ذهن آدمی را لوحه ی سفیدی می دانستند که در خلال زندگی نوشته می شود، من از تمثیل “بلوک های خانه سازی (LEGO)” برای روان بهره می جویم و نه برای ذهن.
ذهن چیزی نیست که نوشته و یا اکتساب شود، ذهن یک امکان فطری است که نیازمند پرورش است، اما روان اکتسابی است، و این اکتساب در حیطه و استعداد بلوک های این چنینی رخ می دهد.
روان ساخته می شود و این ساختمانِ عمدتا غیرارادی، بمدد تجربیات ما و همچنین استعدادهای ژنتیکی ما محقق می شود. ساختِ روانِ آدمی دائما تحت تاثیر نیروهای غریزی و وجدانی به هم می خورد و تبلور بیرونی این حرکاتِ روانی بشکل رفتارهای عینی در ساحت زندگی آدمی متجسد می شود.
رفتارهای ما مساوی حالات تنی ما هستند و اگر شکل نمایشی نداشته باشند، عمدتا بیانگر حالات روانی ما هستند. این گونه است که روان آدمی تاثیر خویش بر جسم ما را در دل خود خواهد داشت.
نسبت روان به مغز مثل نسبت بو به میوه است. مغز، ذهن و روان سه پایه ی مثلث آگاهی هستند.
روان اکتسابی است.
{روان آدمی اکتساب می شود اما همین اکتساب نیازمند یک استعداد ژنتیکی است.}
پانوشت: تا قبل از شکل گیری علم روانشناسی بشکل مدرن آن، فلاسفه ذهن و روان را چندان متمایز از یکدیگر قلمداد نمی کردند و همین مسئله مشکلات زیادی را در راه فهم هر دو ایده به وجود می آورد. ایده ی موهومی و خیالی روح نیز معمولا سربرآورده و کار را بسی دشوارتر می ساخت.
مغز: فیزیکی
ذهن: تحلیلی
روان: ترکیبی
روح: موهومی