وقتی در محلی عمومی هستیم، بی نظمی های اطراف ما آنچنان ما را دلخور نمی کنند، زیرا همواره در پس فکر خود می دانیم که قرار نیست مدت چندی اینجا بمانیم. در چنین اماکنی عمدتا خود را موجود در میان اشیاء متصور هستیم و در پرتو تابش روانمان بر دنیای پیرامونمان به این نتیجه می رسیم که بی نظمیِ چیزها، تقصیر ما نیست و اینکه چرا مثلا حوض کثیف است و یا اینکه سرویس های بهداشتی تمیز نشده اند؟!
اما در خانه ی خود این رویکرد را نداریم و گمان می کنیم که موجود با اشیاء هستیم. البته بعضا افراد مریض الاحوالی هم پیدا می شوند و گام را فراتر از این می نهند و موجود برای اشیاء می شوند! اما در کل گویا مدت زمان اقامت در یک محیط و همچنین مالکیت و مسئولیت نگهداری اشیای موجود در آن، دو فاکتور اساسی در موضوعیت پیدا کردن خصایل چیزها برای ما در مکان های مختلف هستند!
وقتی “با اشیاء” شدیم آن وقت کوچ از آن محل برایمان مشکل می شود. اما اگر آدمیان بدانند که هر آن ممکن است دیگر در این جهان نباشند، هرگز دل به اشیاء آن نمی بندند و همچون عشایر خطه ی زندگی همواره آماده ی کوچ خواهند بود…