می دانیم که اتفاقات دوران اولیه ی زندگی، یعنی همان بازه ی هفت ساله ی نخستِ حیات آدمی در شکل دهی به روان فرد و تصویری که وی از جهان نزد خود می سازد، بسیار موثر است. وقتی این دوران را مرور می کنم، در می یابم که دورانی سرشار از امنیت بوده است.
به یاد دارم که در فیلم ها می دیدم که برخی از خانواده ها از هم گسیخته، بدسرپرست، جنگ زده و یا فلان و بهمان هستند؛ اما این چیزها برای من مقولاتی تعریف نشده بودند. همین پشتوانه ی دوران کودکی سبب ساز این شد که از نظر روانی فردی قوی شوم. فردی که علیرغم استعداد ژنتیکی، مقولاتی همچون اضطراب، افسردگی و وسواس برایش همچون یک لطیفه ی بی مسمی جلوه می نمودند.
اما دوران آسیب های روانی شروع شد و من در اوایل جوانی تاوان جهل و تعصب کور ….. – ….. جامعه ی ….. خویش را پرداختم و بشدت بیمار گشتم. بیماری که از سایه ی خود نیز می هراسید.
……….
{هرچه دارم از دوران کودکی است… جوانی با من، سرِ مدارا نداشت…}