میزان هر زیستی، زیستنده ی آن زیست-جهان است. یعنی اینکه میزان در زیست-جهان یک زنبور، خودِ زنبور است. این برای ما ممکن نیست که در آگاهی یک زنبور باشیم. ما هرگز نخواهیم توانست دنیا را از نگرگاه یک زنبور ادراک کنیم و بطریق اولی از نگرگاه هیچ موجود دیگری. زیستومندان گونه گون، زیستندگانی در زیست-جهان های مختلفند. درک کلی آنان از جهان پیرامون، جهانی که در خود یگانه است، تماما از هم متفات است.
این نه تنها از گونه ای به گونه ی دیگر صدق می کند، بلکه در اعضای یک گونه نیز، از عضوی به عضو دیگر، مصداق پیدا می کند. بعبارت دیگر، آدمیان نیز هرگز از ادراک و بتبع آن از شناخت یکسانی نسبت به پدیدارهای یکسان بهره مند نخواهند شد. این دلالت بر این اصل می کند که برداشت هر کسی از جهان، برداشتی یگانه است.
همانطور که ما ژن های متفاوتی داریم و این ژن ها هستی متفاوتی را در مقایسه با دیگران برایمان رقم می زنند، می توانیم قایل به این اصل باشیم که از منظر ادراک و شناخت نیز، جهان را به یگانه حالت ممکن، فهم نمی کنیم. فهمی که تنها میزانش خودمانیم!