(یار گفتگو)
وقتی به سخنان توده ها که فارغ از هرگونه اندیشه ای به زبان رانده می شود گوش فرا دهیم، بسادگی می توان دریافت که مردمان عمدتا حرف می زنند نه از آن جهت که حرفی برای گفتن دارند بل از آن جهت که گمان می کنند حتما باید چیزی بگویند. افلاطون این دست از مردمان را انسان های جاهل خطاب می کرد.
حالا می فهمم که چرا شوپنهاور قایل به این مطلب بود که اکثریت مردمان را انسان هایی نادان تشکیل می دهند. بلی! آن ها نادانند و این نادانی در زیر زبانشان نهفته است. همواره گفته ام که اگر من در زندان باشم زیاد دلم برای دیگران تنگ نخواهد شد. مادرم زمانی مرا بی معرفت می خواند. این نامگذاری ایشان علیرغم عشق بی مثال وی نسبت به من از آن جهت بود که مرا زیاد متمایل به همصحبتی با خویش نمی یافت.
البته این رویه ی من نه تنها در قبال او بلکه نسبت به عمده ی مردم اطراف خودم مصداق پیدا می کرد و این قضیه مادرم را تا حدودی تسلی می داد. اندیشمند کمتر از آدمیان معمولی به همصحبت نیاز دارد. متفکر آنچنان موضوعات زیادی برای پرداختن دارد که بی نیاز از دیگران است. متفکر همواره همصحبت خود خواهد بود.