شاهد گفتگوی دو پیرمرد در اتوبوس شهری بودم. یکی از آن دو جوان تر (70 ساله) و دیگری مسن تر (85 ساله) بود. پیرمرد جوان تر که اندام بزرگ تری داشت، در عین حال پرحرف تر بود اما مشخص بود که از نظر سلامتی در وضع بدتری قرار دارد. پیرمرد مسن تر که اندام نحیفی داشت، کمتر حرف می زد اما در عین حال واضحا علیرغم سن بیشترش کاملا سرحال بود.
پیرمرد جوان تر و حراف بعد از آنکه متوجه اختلاف سن 15 ساله ی خود با پیرمرد مسن تر شد و چون دید که بشکل انکارناپذیری علیرغم سن کمترش از وضعیت سلامتی بدتری برخوردار است، شروع کرد به خالی کردن ته دل رقیب خود! با طمطراقی مثال زدنی بیان می داشت که نان های نانوایی همگی از نظر بهداشتی مشکل دارند و او نانوای شخصی داشته که برایش انحصارا نان می پزد!
آرد این نان از گندمی می آید که برادرش در فلان منطقه می کارد! سبزی ها همگی با آب های آلوده آبیاری می شوند و او در مزرعه ی شخصی اش سبزی های ارگانیک کاشته و مصرف می کند! آن ها خود دامداری داشته و لب به گوشت فاسد کشتارگاه ها و یا لبنیات آلوده ی گاوداری ها نمی زنند! آب منزل آن ها با یک تصفیه خانه ی شخصی دوباره تصفیه شده و از هر گونه آلودگی شیمیایی مبری است!
او ویتامین هایی را می خورد که پسرش از سوئیس آورده و تمامی ویتامین های وارداتی تقلبی اند و کلی اراجیف دیگری از این دست! در مقابل این گزافه گویی های بی انتها، پیرمرد کم حرف ماجرا با لبخندی بر لب صرفا گوش می داد. او در انتهای مسیر با چابکی تمام از جا برخاسته و یک جمله گفت و رفت: “در این سن پرخوری چیز خوبی نیست!”
و من نیز سرآخر شاهد بودم که پیرمرد حراف در ایستگاه بعدی با کمک یک نفر از جا بلند شد و با زحمت تمام پیاده گشت!
عالی بود – موفق باشید