بعضی ها گمان می کنند که دست و دل بازند و علیرغم مشکلات مالی شان، تمایل وافری به خرید کردن دارند. گاهی دلیل تراشی هایی برای این رفتارهای خود دست و پا می کنند مثلا می گویند که ما “چشم و دل سیریم” و یا اینکه “این در ژن ماست”، “همه ی پدران و پدربزرگان ما خان و ولی نعمت بوده اند” و یا مهملات دیگری از این دست. علیرغم همه ی این توجیهات، مشکل ایشان این است که خرید کردن متاسفانه برایشان مبدل شده بنوعی روش ناسازگار برای تخلیه ی فشارهای عصبی شان.
یک اختلال فقط می تواند منتهی به این تراژدی شود که کسی چندرغاز تومان با هزار و یک بهانه از دیگران قرض کرده و آن را به یکباره خرج کیف و یا لباسی کند که هرگز به آن نیازی ندارد. این دست از آدمیان خود متوجه نیستند، اما به خطا گمان می کنند که خرید کردن داروی شفابخش آنهاست. آن ها بدین ترتیب خود را با خرید کردن مداوا می کنند و هنگامیکه چیزی می خرند احساس بودن کرده و زندگی شان معنا و هدف پیدا می کند.
بدتر اینکه خیال می کنند فقط آن هایی که پول خرج کرده و خرید می کنند در حال زندگی کردن اند و دیگرانی که مثل خودشان نیستند همگی مرده هایی متحرک اند که از حقیقت زندگی چیزی دستگیرشان نشده است!!! دوباره خاطرنشان می کنم که این یک اختلال بوده و همچون هر اختلال دیگری نیازمند درمان است.
این افراد نگه داشتن پول را برنتابیده و در اثر وسواس پول خرج کردنشان مادامیکه آن را به فنا ندهند احساس راحتی نمی کنند و در این باره توجیه و دستاویز خرید برای این قشر از جامعه بهترین راهکار است تا بجهت به فترات دادن پول هایشان احساس حماقت در نهادشان زبانه نکشد.