خیلی از وقایع زندگی، مدت زمان اندکی پیش از وقوعشان کاملا باورنکردنی به نظر می آیند، اما وقتی می نشینیم و روند اتفاقات رخ داده را تا آن واقعه، مورد بررسی قرار می دهیم؛ متوجه می شویم که آن ها می بایست فقط رخ می داده اند و رخ ندادنشان باور نکردنی است! پس عملا رخ ندادن باورنکردنی هاست که خود باورنکردنی است!
در گفتگوهای خود با افراد مختلف عملا متوجه شده ام که اکثر آدمیان در تخیل کردن و رویاپردازی، بنوعی با یک نیروی سرکوبگر اندرونی دست به گریبانند. یعنی اینکه در مواجهه با رویاهایشان تدافعی بوده، سریعا عقب نشینی کرده و به خود نهیب می زنند: “اینکه عملی نیست!” و یا “باید واقع بین بود!” و خیلی چیزهای دیگر از این دست که ایشان را از تعقیب خواسته هایشان باز می دارد…
من همواره دیگران را سفارش کرده ام به رویاپردازی بدون هرگونه پیش شرطی. یعنی اینکه در خیال پردازی ها هیچگونه دری را به روی غایات مطلوب خود نبندید! چرا از رویاپردازی می ترسید؟! مگر قرار است که برای رویاهایتان کسی از شما مبلغی مطالبه کند؟! خیر! اینگونه نیست.
آدمی در سطح مجموعه ی ذهن – روان خود آزاد است که حداقل برای لذت بردن هم که شده به خیال پردازی مشغول شود. این خیال پردازی ها و این شجاعتِ اندیشیدن به باورنکردنی ها و چیزهایی که تحققشان در مخیله مان نیز نمی گنجد، نوعی مشخصه ی بلوغ و سلامت فکری است.
افرادی که باورنکردنی ها را از ذهن خود می رانند، عملی باورنکردنی از ایشان سر نخواهد زد!
آیا نوعی تشویق به ایده آلیسم مقطعی ست؟
در ایده آلیسم ما به واقعیت داشتن ایده آل ها باور داریم اما در اینجا ما صرفا می خواهیم که به باورنکردنی ها فکر کنیم.