همه ی ما در زندگی خود، رازهای سر به مُهری داریم. برخی از این رازها را حتی نمی توان با نزدیک ترین افراد زندگی مطرح کرد. علل مختلفی را می توان برای داشتن این رازها و تلاش برای محرمانه نگه داشتن آن ها دست و پا کرد. اما علت اصلی در حفظ محرمانگی ها همان سه پایه ی اخلاق ….. است، یعنی تلاش برای پیشگیری از وقوع درد، رنج و غم.
هر کاری که آدمی انجام دهد، بخشی از وی است… رازهای ما نیز بخشی از ما هستند. گاهی افرادی را می بینم که اسراف کارند، یعنی همانطور که دارایی های خود را از سر نابخردی به باد می دهند، رازهای خود را نیز سر هر کوی و برزنی هوار کشیده و جار می زنند. این ها عملا در نگه داشتن رازهای خود نیز بی محابا ولخرجی می کنند.
رازها هرچه بیشتر و بیشتر به خود ما مربوط شوند، یعنی مسایل محرمانه ای که صرفا برای خودمان هستند و شاید هرگز به درد کس دیگری نیز نخورند، اصیل ترند. راز ناب آن دست رازی است که گفتن آن هرگز سودی به کسی نرساند اما بدترین ضررها را برای خودمان به بار آورد.
من، آدم هایی را که راز ندارند، به ندرت آدم بنامم. این ها معمولا افرادی هستند که به خاطر سبک سری و بی کفایتی هایشان هرگز محل اعتماد کس دیگری قرار نگرفته اند تا ایشان رازی را با آن ها در میان نهد. این ها حتی عرضه ی حفظ محرمانه ی خود را هم نداشته اند چه برسد به حفظ اسرار دیگران.
من راز ناب بزرگی را دل خود نسبت به خود نگاه داشته ام که از عظمت آن تغذیه می کنم و حفظش شاقول کفایت من است…
و نیز تگ اخلاقی!
واژگان مادامی که بر زبان جاری نگردند،ما ارباب آنانیم.مادامیکه از زبان گریختند،ارباب ما هستند.(چه اربابانی نیز در این زبانگشایی زاده شوند!)