(لحظه ی ازلی – ابدی اکنون)
در زندگی خود برای تغییر به سمت بهتر شدن حقیقتا بسیار زحمت کشیده ام. زحمت هایی که شاید آن ها را بتوان بنوعی از بین رفته و به سرانجام نرسیده قلمداد نمود. خیلی پیش تر از این ها انتظار داشتم که آدم کاملی شده، چنین گشته و چنان شوم…
قصد داشتم که نقطه ی عطفی مبتنی بر یک تاریخ خاص در مسیر زندگی ام برای خود دست و پا کرده و از آن زمان به بعد، بشوم آنچه که نبودم. همواره خواستم این بود، اما نشد! تا حدی که در مواقعی به شدت ناامید بودم، به آن علت که این تغییر هرگز با آن ظرافت هایی که مدنظرم بود، رخ نمی داد.
البته اگرچه به آن شکل از تغییر بدبین و ناامیدم اما همچنان به خودِ تغییر و بهتر شدن، باور دارم. سابق بر این، تغییر را از لحظه ای خاص دنبال می کردم، اما امروزه امید به تغییر در من، شکل و شمایل دگرسانی پیدا کرده است.
میل به تغییر و آغاز دوباره از همین لحظه ی ازلی – ابدی اکنون و نه از هیچ تاریخ نااصیل من درآوردی دیگری. در زندگی آغازی در کار نیست، هر آنچه که هست، امتداد است و بس… من “در لحظه ی ازلی – ابدی اکنون”، ممتد و جاری ام و هستی ام در گرو همین جریان ممتد لحظه ی اکنون است.
من امیدوار به تغییر در همین اکنونم. همین حالا چه از نظر مکانی و چه از نظر زمانی. اگرچه تاریخ های ساختگی همچنان برایم اغواگر بنظر می رسند اما دگر از آنان ناامیدم و امید اصیلم به تنها لحظه ی واقعیِ ازلی – ابدی است: اکنون
امثال من همیشه منتظر یه شنبه، یه اول ماه، یه اول سال و… برای شروعی قوی در هر زمینه ای هستیم.
و چقدر این جمله زیباست: در زندگی آغازی در کار نیست، هر آنچه که هست، امتداد است و بس… من “در لحظه ی ازلی – ابدی اکنون”، ممتد و جاری ام و هستی ام در گرو همین جریان ممتد لحظه ی اکنون است.