بوهایی را که بد ارزیابی می کنیم، عمدتا بوهایی هستند که می توانسته اند به سلامت ما آسیب رسان باشند. البته این ویژگی تکاملی را نمی بایست که صرفا در آدمی بلکه در بسیاری از گونه های قبل از آدمی نیز بایستی مورد بررسی قرار داد.
آن ها گویا در بدو امر می توانسته اند تمامی بوها را تحمل کنند اما همین تحمل باعث می شده که از بوهای سمی دور نشوند و بدین ترتیب آن هایی که همه ی بوها را تحمل می کرده اند بیشتر در معرض خطر مرگ و نابودی بوده اند. آن عده از جمعیت گونه که تصادفا بعلت جهش ژنتیکی از بوهای سمی بیزار گشته اند، برعکس زنده مانده اند و این شانس را داشته که ژن های خود را به نسل بعد منتقل کرده و سپس تنوع این ژن های مفید را در گونه ی خود افزایش دهند.
بویایی یکی از حواس اصلی آدمی است. البته برخلاف حسی چون بینایی، بویایی اساس شیمیایی دارد و به همین علت است که می تواند باعث مرگ آدمی شود. ما هرگز از دیدن یک صحنه نخواهیم مرد اما بوئیدن یک ماده ی سمی (مثلا یک گاز سمی) می تواند باعث مرگ ما شود.
ما بگونه ای تکامل یافته ایم که بینایی نقش بیشتری در شکل گیری شناختمان بازی می کند، زیرا آدمی نمی تواند برای حصول شناخت به ابژه های موضوع شناخت نزدیک شود؛ اما حس بویایی و بکار گرفتن آن، نزدیکی به مفعول شناخت را می طلبد، بنابراین تجربه ی نزدیک تری است که پایایی بیشتری خواهد داشت؛از اینرو خاطره ی یک بو از خاطره ی یک تصویر ماندگارتر خواهد بود…
خاطرات برای حک شدن در ذهنمان نیاز به یک موسیقی بکگراند دارند.
حس شنوایی هم انگار دست کمی از حس بویایی ندارد.
حس شنوایی هم در این زمینه تاثیرگذار است.