یادها اصالت ندارند و این بدآن خاطر است که هیچ کدامشان دقیقا آن چیزی نیستند که می بایست باشند. یادها دقیقا در لحظه ی بالا آمدنشان در روان، پدیده ای تحریف گشته اند و هیچ گونه سنخیتی با علت هایشان ندارند. وقتی اتفاقی بر آدمی عارض می گردد و تجربه ی این اتفاق همچون یک فهم در ساحت روان انسان انباشت می گردد، این اتفاق به زبان فهم های ما ترجمه می گردد و یک پیغام ترجمه شده اگرچه بسیار عالی هم ترجمه گردد؛ دیگرِ خود پیغام نیست، بلکه تصویری تقریبی از آن است.
یادها اگرچه اصالت ندارند اما بسیار پرکاربرد و تاثیرگذارند و این بدآن خاطر است که آن ها عملا مجموعه الگوهای شناختی آدمی را در طولانی مدت سازمان می دهند و این سازمان همان چیزی است که کنش ها و واکنش های ما از دل آن سر بر خواهد آورد. وجه دیگر غیرقابل اعتماد بودن یادها، متاثر بودن آن ها از حالات احساسی – عاطفی فرد در لحظه ی یادآوری است.
این دقیقا مثل این است که یک گل پلاستیکی بی بو را در یک باغستان آکنده از بوی عطر گل و ریحان ها بو کرده و رای به خوش بویی آن دهیم. در این مثال خاص، گل پلاستیکی، یاد؛ و باغستان، اتمسفر احساسی آدمی است. این یعنی اینکه یادآوری یک حادثه ی تلخِ گذشته در زما ن خوشحالی و سرور، آن واقعه را دوست داشتنی جلوه می دهد بنحویکه حتی ممکن است دلتنگ آن شویم (اگرچه عمدتا برعکس آن رخ می دهد یعنی یادآوری اتفاقات خوش گذشته در حالِ بد روانی و بد ارزیابی کردن آن ها…)!
نتیجتا اینکه یادها ابزارهای نادقیق اما پرکار شکل دهی شخصیت ما هستند.
چقدر دقیق مینویسید!چقدر درست مینگارید…
احسنت