همیشه از خود پرسیده ام که اگر روزی با کسی قرار ملاقات داشته باشم و او در راه رسیدن به محل قرار دچار مشکلی شده و جان خود را از دست دهد، آنگاه احساس وجدانی من در رابطه با خودم چگونه خواهد بود؟! قطعا هیچ کس با عقل سلیم مرا مقصر این ماجرا قلمداد نمی کند، اما مگر وجدان بشری چنین حرف هایی سرش می شود؟!
این قضیه براحتی نشان می دهد که ما آدمیان تا به چه حد موجوداتی آسیب پذیر هستیم. اگر این فاجعه در یکی از ملاقات های من پیش آید (حتی اگر خودم آن ملاقات را تنظیم نکرده باشم و تحت اصرار دوست متوفی آن دیدار رقم خورده باشد)، احتمالا دیگر به این راحتی ها به جریان عادی زندگی باز نگردم.
این مسئله را تئاترهای ذهنی ام به من می گوید. این مسئله را مقایساتی به من می گوید که در ذهنم ترتیب می دهم وقتی که خود را جای آن دوست می گذارم که چگونه مظلومانه جان از کف داده است.
افرادی را از نزدیک دیده ام که هنگام بی احتیاطی در رانندگی با نوعی نخوت آزاردهنده ادعا می کنند که خودروشان بیمه است و اگر کسی را هم زیر بگیرند، بیمه خسارت و خون بها فرد متوفی را خواهد پرداخت! این دست استدلال ها دلالت کننده بر غامض ترین مشکلات روانشناختی بوده که حقیقتا نیازمند درمان های جدی هستند، وقتیکه اینگونه جان آدمیان برایمان بی ارزش باشد.
آیا فقدان یک عزیز از خانواده ی ما را یک مشت ریال پر می کند؟! براستی که برخی از ما صرفاً جسماً انسان هوشمند متمدن هستیم.
همانگونه که در دیدگاه پیش(نوشتار بی شخصیتی اجتماعی) معروض افتاد،گویا ویژگی جوامع کاپیتالیسم زده این چنین است!
سنجش همه چیز (شیر مرغ تا جان شیرین خوش) صرفا با ریال!
فقیر و غنی هم نمیشناسد…
تاسف و تاسف و باز هم تاسف!