هر یک از اعمال آدمی را می توان از 3 منظر 1. اخلاقی، 2. نه اخلاقی و نه غیراخلاقی و 3. غیراخلاقی نگریست. بنابراین در ساحت پدیدارها می توان به این اصل قایل بود که هر پدیدار و یا هر عمل که از آدمی سر زند، می تواند هر یک از این وجوه را در دل خود بنحوی از انحاء داشته باشد.
بعنوان مثال می توان گفت که غرور از منظری اخلاقی، از منظری نه اخلاقی و نه غیراخلاقی و از منظری دیگر هم غیراخلاقی است. هر یک از این نگرگاه ها (برای یک پدیدار ثابت یعنی غرور) می توانند در ظروف خاصی موضوعیت داشته باشند که مربوط به خود غرور نیستند. بدین سان، ما هم غرور اخلاقی داریم و هم غرور غیراخلاقی و همچنین غروری که نه اخلاقی است و نه غیراخلاقی (یک غرور خنثی).
در زبان پارسی باستان (پارسیک) یک وجه اهورایی و یک وجه اهریمنی نیز برای افعالی که بالذات خنثی بودند، همواره در نظر می گرفته اند (بفرما – بنشین – بتمرگ)… شاید این نوع نگاه ثنویت گرایانه در ساحت زبان نیز خود بیانگر این مطلب مهم باشد که هر پدیدار خنثی را می توان با وجوه اهورایی (اخلاقی) و اهریمنی (غیراخلاقی) نیز توامان دانست و این البته معلول ظرف وقوع آن است!