وقتی به برخی از نوشتارهای ادبی خود نظر می افکنم، متوجه می شوم که در یک سری از آن ها که متاثر از متون کلاسیک ادبیات پارسی هستند، شیطنت هایی از من سر زده است؛ شیطنت هایی که عمدتا استفاده از واژه های ناپسند (از منظر فخر ادبی) است.
مثلا در پاساژی در نوشتار “داس دروگر هستی” می نویسم: “تو روزی می آیی و در مقابل این هستی قد علم می کنی، اما او نیز بالاخره روزی این قد و قامت را به زانو در می آورد و…” در این خط نوشته کلماتی وجود دارد که استفاده از آن ها بنوعی خیانت به ادبیات کلاسیک ماست.
قطعا بجای عبارت “در مقابل” می بایست که از عبارت زیباتر “در برابر” استفاده شود. “قد علم می کنی” را بهتر است با عبارت “قد افراشته می سازی” و “بالاخره” نیز می بایست که با واژه ی “سرآخر” جایگزین گردند.
من این موارد را می دانم و به نیکی از ناپسندی آن ها آگاهم، اما همچنان راغبم که از آن ها بهره بگیرم زیرا در سبک نوشتارنویسی خود که آن را متعلق به ژانر علمی می دانم، تمایلی ندارم که در فُرم های محضا کلاسیک غرق شوم. ادبیات پارسی پر است از نمونه های فاخر این دست کارها.
من برای آنکه به استراتژی تمایز در ایجاد کارهای خود پایبند بمانم، لازم می دانم که این دست ترکیبات بدیع را رقم زنم، ترکیباتی که همچون حرکات شیطنت آمیز هنرمندان پست مدرن در عرصه ی موسیقی است. گاهی مونتاژی اشتباه، کار را صد چندان جذاب تر می سازد…
موفقیت شما تثبیت شده است…
بسیار خلاقانه. موفق باشید