شاید پذیرش عنصرشانس در خلق شاهکارهای هنری از نظر خیلی از اصحاب فن مقوله ای ناپذیرفتنی باشد، اما من در اینجا می خواهم نشان دهم که شاهکارها همه تصادفی اند، البته بشرطها و شروطها.
وقتی به یک قطعه ی موسیقی فاخر گوش می دهیم، گاهی از خود می پرسیم: “چقدر تَدَبُّر در پس خلق چنین اثری وجود داشته است؟!” “هنرمند مزبور چقدر فکر و عمل برای خلق چنین کاری مصروف نموده؟!” ما این پرسش ها را می پرسیم و گاهی نیز کار خود یا دیگران را با شاهکار مزبور مقایسه می کنیم و رای به مشکل بودن خلق آن می دهیم و چه و چه!
اما من باز تکرار می کنم که شاهکارها همواره تصادفی خلق می شوند اما همانطور که در بالا گفتم؛ این تصادف شرط و شروطی دارد. قطعا این تصادف برای هر کسی رخ نمی دهد. این شاهکار و خلقش تصادفا برای آنانی رخ می دهد که تمام هم و غم خویش در زندگی را مصروف عرصه ی مزبور ساخته اند.
موسیقیدانی که موسیقی تمام زندگی اش است، بیش از هشتاد درصد وجود خود را وقف تحصیل و تعمق در آن نموده است، در جایگاهی است که برایش این تصادف ها رخ دهند. آن شاعر، آن نوشتارنویس، آن عکاس و هر آن هنرمند دیگری که تمامی زندگی خود را در قمار هنر وارد کرده است، این شانس را دارد که تصادفا چیزی خلق کند که دیگران نام شاهکار بر روی آن گذارند.
قطعا یک علاقمند صرف بدون هر گونه تعهد عملی به عرصه ی هنر، شاهد بروز چنین تصادف هایی در خلاقیت خویش نخواهد بود.
در این تفلسف “اتفاقی بودن ” را مد نظر داشته اید در قالب یک شاهکار هنری و انتاج این که در هر عرصه کوشش در همان زمینه،میتواند ما را به آن شانس مطلوب و خلق شاهکار برساند…